امهاجرت افراد متخصص در واقع به معنای انتقال نیروی انسانی ماهر از کشورهای مبدا (عموما کشورهای جهان سوم یعنی دقیقا همان کشورهایی که نیاز مبرم به نیروی کار آزموده و متخصص دارند) به کشورهای پیشرفته میباشد.
خروج این سرمایه انسانی زنگ خطری برای کشورهای جهان سوم به حساب میآید، زیرا نه تنها اینگونه کشورها را با تنگنای نیروی انسانی ماهر روبهرو میسازد که جبران آن بسیار مشکل است؛ بلکه وابستگی این کشورها را نیز به کشورهای صنعتی هر روز فزونتر میکند. ایران در زمره کشورهایی است که با مساله فرار مغزها روبهرو بوده و مهاجرت متخصصان آن در سطح بالایی قرار دارد. جدول شماره يك کشورهای مهاجرفرست را بر حسب بالاترین مهاجرت افراد تحصیلکرده در سال 2000 نشان میدهد. براساس جدول زیر ایران در سال 2000 با بیش از 300هزار مهاجر نیروی انسانی ماهر در رتبه پانزدهم قرار داشته است.
اگرچه ایران از نظر قدر مطلق تعداد مهاجران در سال 2000 در ردیف پانزدهم بوده است، ولی در بین کشورهای فوق به لحاظ نسبت تعداد مهاجران تحصیلکرده به کل مهاجران ایران جزو 4 کشور اول با بالاترین نرخ مهاجرت تحصیلکردهها بوده است.(جدول 2)
عوامل موثر بر مهاجرت نیروی انسانی ماهر در کشورهای مبدا (عوامل دافعه)
1 - پايین بودن سطح توسعه و درآمد سرانه کشور
پژوهشهای مختلف نشان میدهد که ارتباط نیرومندی بین مهاجرت افراد تحصیلکرده و سطح توسعه و درآمد سرانه کشور وجود دارد در واقع شکاف بین سطح زندگی و درآمد سرانه کشورهای ثروتمند و کمتر برخوردار یکی از عوامل مهاجرت افراد تحصیلکرده به کشورهای پیشرفته است. مهارت نهادهای است که دستمزد آن را عرضه و تقاضای بینالمللی تعیین میکند، در حالی که دستمزد افراد بیسواد، غیرماهر و غیرمتخصص را عرضه و تقاضای داخلی کشور تعیین میکند. در واقع افراد ماهر و متخصص به دلیل وجود تقاضا در کشورهای دیگر از قدرت انتخاب بالاتری برخوردار بوده و در صورت پايین بودن سطح دستمزد در کشور مبدا سهلتر و کمهزینهتر میتوانند اقدام به مهاجرت کنند. فیزیکدانها، متخصصین و تحلیلگران مالی، حسابداران، ریاضیدانها، پزشکان متخصص، مهندسان به ویژه در رشتههای نفت و گاز، پتروشیمی، صنایع، کامپیوتر و.... دارای تقاضای نسبتا زیادی در کشورهای پیشرفته بوده و از احتمال مهاجرت بیشتری برخوردارند.
2 - سایر عوامل اقتصادی
علاوه بر درآمد سرانه و تفاوتهای درآمد انتظاری بین کشور مبدا و مقصد سایر عوامل اقتصادی مانند نرخ بیکاری در کشور مبدا و تفاوت آن با نرخ بیکاری کشور مقصد نیز در مهاجرت متخصصین موثر میباشد و انتظار میرود که با بالارفتن نرخ بیکاری تحصیلکردهها در کشور مبدا میزان مهاجرت افراد ماهر نیز افزایش یابد.
3 - نظام آموزش عالی
در اکثر کشورهای در حال توسعه تقاضا برای آموزشعالی بسیار بالا است. علت اصلی بالا بودن تقاضا در این کشورها از یک طرف مربوط به موقعیت و پرستیژ اجتماعی دارندگان مدرک تحصیلات عالی و از طرف دیگر به دلیل رایگان بودن بخش عمده نظام آموزشی عالی است که ریشه در دولتی بودن آن دارد. متاسفانه با وجود بالا بودن تقاضا برای ورود به دانشگاه نظام اقتصادی قابلیت جذب خیل عظیم فارغالتحصیلان را نداشته و نتیجه آن عرضه مازاد فارغالتحصیلان دانشگاهی است که نمیتوانند در اقتصاد داخلی جذب شوند. با بالا رفتن نرخ بیکاری فارغالتحصیلان احتمال مهاجرت آنان نیز افزایش مییابد. علاوه بر این نظام آموزش عالی در اکثر کشورهای در حال توسعه از دو ویژگی دیگر نیز برخوردار است که روند مهاجرت را تسریع میکند:
الف- از یک طرف نظام آموزش عالی افراد زیادی را در رشتههایی آموزش میدهد که ارتباط ضعیفی با نیازهای اقتصادی-اجتماعی کشور دارد.
ب- از طرف دیگر افراد زیادی در رشتهها و تخصصهایی با بالاترین کیفیت آموزش میبینند که با نیازهاي حرفهای کشورهای پیشرفته تناسب بیشتری دارد.
پژوهشهای متعدد نشان میدهد که مهاجران تحصیلکرده در هر دو دسته آموزشی وجود دارند؛ اگرچه عوامل تعیینكننده در مهاجرت آنها متفاوت میباشد. افرادی که در رشتههای علوم انسانی و تا حد کمتری علوم اجتماعی و دیگر رشتههای کمتر کاربردی تحصیل کردهاند، دست به مهاجرت میزنند عمدتا به دلیل این که بازار کار داخلی امکان به کارگیری آنها را ندارد. به عکس افرادی که در تخصصهای کاربردی و رشتههای مهندسی، پزشکی و علوم تحصیل کردهاند مهاجرت میکنند و دلیل عمده مهاجرت آنها نه بیکاری که بیشتر شکاف در آمدی بین کشور مبدا و مقصد است.
4 - شرایط کار
علاوه بر متغیرهای اقتصادی عوامل غیرپولی و غیرمادی نیز در مهاجرت افراد تحصیلکرده تاثیر بسزایی دارد. اگرچه این عوامل میتواند از فردی به فرد دیگر متفاوت باشد ولی به هرحال میتوان به طور کلی آنها را به موارد زیر طبقهبندی کرد:
الف- انعطاف ناپذیر بودن ساختارهای نظام آموزشی و پژوهشی به دلیل نبود نظام انگیزشی موثر
ب- پايین بودن فرصت پیشرفت علمی به دلیل وجود دیوانسالاری سنتی و دست و پاگیر
ج- ضعیف بودن امکان ارتباط متخصصین داخلی با متخصصین خارج از کشور در جهت پیشرفتهای علمی
د- پیچیده و زمان بر بودن نظام گزینش و استخدام
ه- کمبود امکانات پژوهشی و عدمارتباط پژوهشها با نیازهای ملموس جامعه
و- نبود یا ضعیف بودن نظام شایستهسالاری در استخدام، ارتقا و پیشرفت علمی و حرفهای.
5 - عوامل سیاسی و اجتماعی
عوامل سیاسی و اجتماعی فرهنگی نیز در مهاجرت نقش عمدهای دارند که اهمیت آن کمتر از عوامل اقتصادی نیست. ناآرامیها، خشونتها، تبعیضهای اجتماعی، سرکوب فکری، نبود آزادیهای فردی، مدنی، سیاسی و اجتماعی به طور اجتنابناپذیری در مهاجرت متخصصین موثر است. در واقع متخصصین نسبت به عوامل سیاسی و اجتماعی حساستر و آسیبپذیرتر بوده و با محدود شدن حقوق سیاسی و مدنی، افراد متعلق به طبقه اندیشمند به شدت عکسالعمل نشان داده و به اصطلاح با پاهای خود رای میدهند (از کشور خارج میشوند).
وجود تنوع عقاید سیاسی تکثرگرایی و چند صدایی و پذیرش مشارکت افراد تحصیلکرده در اداره امور کشور موجب میشود که فضای سیاسی کشور از سلامت بیشتری برخوردار شده و مانع مهاجرت متخصصان شود. به عکس بحرانهای دانشگاهی و تبعیضهای فرهنگی، جنسیتی، مذهبی و ایدئولوژیکی نقش موثری در مهاجرت افراد تحصیلکرده دارد.
منبع: Rastak.com
مقام معظّم رهبري، به زيبايي تمام دوران جواني را به تصوير مي كشند:
جواني، يك پديده درخشان و يك فصل بي بديل و بي نظير از زندگي هر انساني است. جوان در دوره جواني، بخصوص در آغاز جواني، تمايلات و انگيزه هايي دارد:
اولا، چون در حال تكوين هويت جديد خود است، مايل است شخصيت جديد او به رسميت شناخته بشود; كه غالباً اين اتفاق نمي افتد و پدر و مادرها جوان را در هويت و شخصيت جديد او گويا به رسميت نمي شناسند.
ثانياً، جوان احساسات و انگيزه هايي دارد; رشد جسماني و روحي دارد; به دنياي تازه اي قدم گذاشته است كه غالباً دور و بري ها، خانواده، كسان، افراد در جامعه، از اين دنياي جديد بي خبر و بي اطلاع مي مانند، يا به آن بي اعتنايي مي كنند; لذا جوان احساس تنهايي و غربت مي كند.
ثالثاً، جوان در دوره جواني، چه اوايل بلوغ و چه بعدها، با مجهولات زيادي روبه رو مي شود; مسائل جديدي براي او مطرح مي شود كه سؤال انگيز است; در ذهن او شبهه ها و استفهام هايي به وجود مي آيد كه مايل است به اين شبهه ها و سؤال ها و استفهام ها پاسخ داده بشود.
رابعاً، جوان احساس مي كند در وجود او انرژي هاي متراكمي وجود دارد; توانايي هايي را در خود احساس مي كند; هم از لحاظ جسماني، هم از لحاظ فكري و ذهني.
خامساً، جوان براي اولين بار با دنياي بزرگي در دوره جواني مواجه مي شود كه اين دنيا را تجربه نكرده و از اين دنيا چيزهاي زيادي نمي داند; بسياري از حوادث زندگي براي او پيش مي آيد كه تكليف خودش را در مقابل آنها نمي داند; احساس مي كند كه احتياج به راهنمايي و كمك فكري دارد.
منبع : سايت حوزه
برخي از ويژگي هاي دوره جواني :
1. علاقه به دوستي با همسالان: بشر در تمام دوران زندگي خويش همواره نيازمند دوستي با ديگران است. جوانان نيز در اين سنين به گروه همسالان، علاقه بيشتري پيدا مي كنند، با آنان روابط دوستانه و صميمانه برقرار مي سازند و دوست دارند بيشتر اوقاتشان را با آنان بگذرانند. گاه اين علاقه و دوستي تا مرحله عشق ورزيدن پيش مي رود. آنها به همسالان خود پناه مي برند; زيرا مشكلاتي مشابه دارند. جوانان با يكديگر انس مي گيرند و حتي رفتارشان نيز در يكديگر تأثير مي گذارد. بنابراين، انتخاب دوست در اين دوران از اهميت زيادي برخوردار است; چه اينكه سعادت و خوش بختي نيز در معاشرت و دوستي با مردم بزرگوار است.3 پيامبر اعظم(صلي الله عليه وآله)مي فرمايد:
«اَسعدُ النّاسِ مَنْ خالَطَ كِرامَ النّاسِ»; خوشبخت ترين مردم، كسي است كه با مردمان بزرگوار درآميزد.4
نبايد احساسات فرد در اين سنين، نسبت به دوستانش لكه دار گردد. گو اينكه جوان با استفاده مثبت از دوستان خود مي تواند بر بسياري از مشكلاتش فائق آيد.
2. علاقه به محيط مساعد براي رشد ذهني: جوان به دنبال محيطي مي گردد تادرآن در محيط رشدذهني يابدو خلّاقيت خويش را نشان دهد و رفتارش مورد تأييد قرار گيرد.
3. افتخار به شخصيت: تشخّص طلبي يكي از تمايلات غريزي بشر است و در نسل جوان بسيار قوي و نيرومند. جوان به نوع لباس، نوع آرايش مو و نوع واكنش هايش در برخوردها افتخار مي كند و در جمع همسالان خود به ابراز شخصيت و خودنمايي مي پردازد. او مي خواهد بفهماند كه من هم بزرگ شده ام. در اين زمينه، والدين با برخورد مناسب و هدايت او در انتخاب لباس هاي مناسب و نوع برخوردهايش ضمن احترام به شخصيت وي، مي توانند او را در مسير صحيح هدايت كنند.
4. علاقه به آزادي بي حد و حصر: يكي از تمايلات و خصيصه هايي كه در اين دوران شدت مي يابد، علاقه به آزادي بي حد و حصر و بي قيد و شرط است. او مي خواهد مقرّرات اجتماعي را ناديده بگيرد و در راه ارضاي تمايلات خويش از آزادي هاي تند و بي حساب استفاده كند.
5. شدت يافتن غريزه جنسي: غريزه جنسي يكي از غرايز نيرومند و حساس در وجود انسان است. اين غريزه در حيات رواني و جسماني انسان تأثيرات فراواني دارد. بسياري از اعمال و رفتارها حتي بيماري هاي جسماني و رواني انسان از اين غريزه مايه مي گيرد. اگر اين غريزه به نحوي درست و با روش عاقلانه تر پرورش يابد، زندگي را قرين آسايش مي گرداند و چنانچه در طريق افراط و تفريط واقع شود ممكن است صدها ضايعه جسماني و رواني به دنبال بياورد.
منبع : سايت حوزه
به دنبال مبحث پست قبلي " جوان و فرهنگ ايراني "
راهكاري هايي هست كه مي بايد بيان گردد:
مایه ی تأسف آن جاست که جوانان ما، چشم دوخته به این زرق برق، بسوی آن گام بر می دارند و در این میانه کسی به فکر راه چاره نیست. آن ها که بر حسب شغل، وظیفه ی شان بررسی و جلوگیری از این معضلات است بی لیاقت اند و به جای انجام وظایف حقیقی خود، به اتلاف وقت برای برگزاری جشنواره و ابداع مدل مو مشغول هستند. فرهنگ فرمایشی.
شکی نیست که مدل های موی غربی ناهنجار هستند و چشم آزار. برخی مدل های لباس نیز به همین گونه. اما آیا راهکار فرمایش است؟ شاید بتوان با فرمایش و اجبار ماسکی بر صورت مردم زد ولی نه بر اندیشه ی شان.
این گرایش ظاهری، ریشه در اندیشه ی جوانان دارد. آن چه بایست درمان شود، فکر است و نه ظاهر. اگر فکر درمان شود، ظاهر به خودی خود درمان خواهد شد. درمان اندیشه با فرمایش نمی شود. تغییر کتاب و تحدید آن چاره ی کار نیست. هرچه محدود شود، بیشتر گرایش خیز است که الانسان حریص علی ما منع منه. باید که مردم در مطالعه و اظهار نظر آزاد باشند. مسایل فرهنگی آیات قرآن نیستند که نشود تغییرشان داد. مسایل فرهنگی متغیر اند که اگر نبود، همه باید به رسم باستان در غار سکنا می گزیدیم و با دو برگ ستر عورت می کردیم. این ممنوعیت در مطالعات فرهنگی است که فقر آورده است. فقری که نتیجه اش خودباختگی است. زرق برق جوامع غربی دست به دست استفاده ی بهینه از تکنولوژی -که به غلط محصول فرهنگی معرفی شده است- داده و با استفاده از فقر اطلاعات مردم از فرهنگ غرب به دلیل سانسور و ممنوعیت معرفی آن، موجبات گریز جوانان از فرهنگ خویش و گرایش به غرب را فراهم کرده است. باید با رفع محدودیت، ریشه را خشکاند.
گردانندگان جامعه باید دریابند که با زور نمی شود فکر مردم را تغییر داد. این که به اجبار ظاهر را مطابق دستور ما بیارایند، چاره ی کار نیست که این اجبار سرانجام از جای دیگر سر به بیرون خواهد گذاشت. به زبان دیگر به اجبار می توانند بگویند مطابق میل ایشان لباس بپوش اما هیچ گاه نمی توانند کسی را مجبور به فکر کردن مطابق سلیقه ی خود کنند. باید که تفکر محدودیت از حوزه ی فرهنگ حذف شود. مدت هاست که مخلفان محدودیت که صاحب نظران این مقوله اند، عقب رانده شده و خانه نشین شده اند و کار به دست نا اهلان افتاده. باید که صاحب نظران به مسند برگردانده شوند. نظرات شان شنیده و اجرا شود. کار از دست نا اهل خارج شود.
باید که ریشه ها تقویت شود و فکر جوانان با آگاهی آبیاری شود. باید که دید دست اندرکاران، نسبت آگاهی و دانش تغییر کند، نگاهی که حاکی از بی دانشی خود ایشان است. آنان که بر مسندی تکیه زده اند که نه جای شان است..
منبع : http://blog.saab.ir/1389/05/1642
متاسفانه در عصر حاضر شاهد گریز نسل جوان از فرهنگ و تمدن ایرانی و گرایش ایشان به سوی فرهنگ کشور های غربی هستیم. این گرایش از ظاهر آغاز شده و در حال پیشروی به سمت باطن است. نیاز به یک طرح بازدارنده به شدت احساس می شود. جوانان این مرز و بوم چنان فریفته ی زرق و برق حاصل از تکنولوژی غربی شده اند و به دلیل محرومیت از آن ها، چنان تشنه ی آن شده اند که از هر گریزگاهی برای فرار به سمت آن استفاده می کنند. گریخته گان می شوند کعبه ی نسل جوان و الگویی که ناخواسته ایشان را از فرهنگ ایرانی دور می کند.
جوانان بی توجه به غنای فرهنگی خود، بایک عقب گرد سریع به سمت غرب در حرکت اند. چشم بر این واقعیت بسته اند که تمدن و شهرنشینی از این خاک شروع شده و زمانی که مردم ما تمدن را پی ریخته اند، غربیان زندگی بربری را می آزموده اند. تمدن در غرب سابقه ای طولانی ندارد و این سابقه است که تجربه به همراه می آورد. سال ها بعد غربیان در جایی خواهند بود که مردم ما امروز هستند. سال ها بعد آن ها مطالبی را خواهند آموخت که امروز مردم ما در فرهنگشان جاری است.
یکی از برتری های فرهنگی ما احترام به جوامع دیگر است. ما حاضر نیستیم به دلیل راحتی خودمان مردم دیگر جوامع را به بردگی در آوریم. زمانی ایرانیان کشور گشایی می کردند تا دیگران را به خدمت بگیرند و خود را متعالی کنند. بعد ها آموختند که این از انسانیت برون است و دست کشیدند. این به بردگی کشیدن کاری است که جوامع غربی و به اصطلاح پیشرفته مشغول انجام آن هستند. از لشکر کشی تا استعمار خاموش را به خدمت گرفته اند تا مردم دیگر کشور ها را برای راحتی خودشان به استخدام در آورند. نمونه اش صنعت نفت است. همه می دانند که نفت بیشتر از آن که به کار مملکت های نفت خیز بیاید به کار غربیان آمده است. در فیلمی به نام الماس های سرخ پیر مردی آفریقایی که کشورش به دلیل وجود الماس مورد تاراج قرار می گرفت و مردمش به استثمار استخراج این گنجینه، سر به آسمان بلند کرد و گفت خدا را شکر که این کشور نفت ندارد. این وحشی گری آشکار که مردم غرب به دلیل وابستگی های شان به دنیا و رفاه حاصل از آن، چشم بر آن بسته اند و اگر یک نفر هم در میان آن ها فریادش بلند شود، به سرعت خاموش اش می کنند، ریشه در فرهنگ نابالغ ایشان دارد. فرهنگ نابالغی که به دلیل پیشرفت های تکنولوژیک همراه شده باقدرت و این قدرت برای شان نه خوبی و صفا بلکه پس رفت و شقاوت به همراه آورده. نهاد پایه ای اجتماع که زیر ساخت تمام قشر های جامعه است، خانواده، به ضعیف ترین حالت خود رسیده است. روابط و عواطف خانوادگی نزول کرده و روابط انسانی بدون عاطفه در جریان است. بار ها شنیده اید که در کشور های غربی اگر کیف شما را بقاپند کسی حرکتی نمی کند و رهگذران می گذرند و نگاهی هم نمی کنند در حالی که در کشور ما، کوچکترین آسیبی به دیگران، عکس العمل به همراه دارد. این نشأت گرفته از ارزش دهی به عواطف انسانی است. عواطفی که حس مسؤلیت در برابر دیگری را به ارمغان آورده است. این ارزش ها، همه ریشه در سابقه ی فرهنگی ما دارد.
زمانی که مردم ما برای رشد خانواده ی خود صرف می کنند، غربیان صرف ایجاد زرق وبرق اطراف خود کرده اند. نتیجه این که در کشور ما خانواده مستحکم تر است و در کشور های غربی زرق و برق بیشتر.
منبع :http://blog.saab.ir/1389/05/1642
يکي از مباحث اساسي مورد مطالعه جامعه شناسان، مبحث فرهنگ و خرده فرهنگ هاست. خرده فرهنگ هاي متفاوت بر اساس موضوعات متفاوتي همانند قوميت، دين و نژاد شکل مي گيرند. يکي از موضوعاتي که بر اساس آن خرده فرهنگ هاي متفاوتي شکل مي گيرند موضوع سن يا مراحل زندگي است که در اين ميان، سن جواني بيش از هر چيز ديگر خود نمايي مي کند. بيش ترين خرده فرهنگ هاي موجود در جامعه در اين گروه قرار دارند. به عبارت ديگر، ما در سن جواني با طيفي از بهترين و بدترين خرده فرهنگ ها مواجه هستيم.
بنابراين، لازم است تا تحقيقات جامعي براي شناخت اين خرده فرهنگ ها صورت گيرد تا اولا، بتوانيم در حد امکان از تشکيل مجموعه هاي منحرف جلوگيري کنيم و ثانيا، جوانان را به طرف خرده فرهنگ هاي مناسب هدايت نماييم و از آن مهم تر اين که بتوانيم عوامل تشکيل و توسعه اين خرده فرهنگ ها را بشناسيم.
امروزه چنين به نظر مي رسد که بعضي از جوانان براي خود برخي آداب و رسوم، ارزش ها و هنجارهاي خاصي دارند که منشا رفتارهاي متمايز آن ها شده است. همان گونه که فرهنگ ها و الگوهاي زندگي هر جامعه با جوامع ديگر فرق مي کند، از نسلي به نسل ديگر نيز اين فرهنگ ها و الگوها متفاوت مي شوند. هنجارها و الگوهاي رفتاري جوانان و همچنين بزرگ سالان طبق ويژگي ها و موقعيت هاي اجتماعي متناسب با تاريخ نسلشان شکل مي گيرند. بنابراين، طبيعي است که فرهنگ جوانان از فرهنگ بزرگ سالان جامعه تا حدي متفاوت باشد.
علت ديگر براي تفاوت فرهنگ جوانان با فرهنگ بزرگ سالان اين است که جوانان در هر دوره اي دوست دارند دست به بازسازي ارزش ها بزنند; يعني از يک سو، به حفظ ارزش ها و از سوي ديگر، به بازسازي عميق آن ها بپردازند.بروز خرده فرهنگ جوانان به عنوان يکي از مهم ترين خرده فرهنگ ها با مطرح شدن هنجارها و ارزش هاي مشترک در سنين خاص پيش مي آيد و از آن رو که الگوي هاي رفتاري بعضي از خرده فرهنگ هاي جواني در ايران از الگوهاي غربي نشات گرفته اند، لازم است تا سرچشمه هاي فرهنگ جوانان غربي به طور خلاصه مورد بحث قرار گيرند.
تنوعات فرهنگ جواني
طيف وسيعي از فرهنگ جواني وجود دارد که بيانگر مجموعه دغدغه هاي فکري، الگوها و ديدگاه هاي جوانان با توجه به خانواده، محيط زندگي مدرسه و يا احيانا مشکلاتي مي باشد که جوانان با آن ها مواجهند; مثلا، جواناني که در محيط هاي روستايي زندگي مي کنند الگوهايي متفاوت با جوانان شهري دارند، يا جوانان مناطق پر جمعيت الگوهايي متفاوت با جوانان شهرهاي کوچک دارند. همچنين جوانان مسجدي تجارب متفاوتي نسبت به جواناني که اهل مسجد نمي باشند، دارند. اين تفاوت ها در سبک هاي لباس پوشيدن، انتخاب موسيقي و در طرز رفتار گروه هاي گوناگون منعکس مي شوند.
عوامل موثر بر فرهنگ هاي جواني
در شکل گيري خرده فرهنگ هاي متعدد جواني، عوامل فراواني دخالت دارند که در ذيل، به مهم ترين آن ها اشاره مي شود:
گروه همسالان
از آن رو که گروه همسالان تقريبا همسن يکديگرند و احساس برابري مي کنند، معمولا از معيارهاي مشترکي که به اشخاص مسوول گروه مرتبط هستند، پي روي مي کنند. گروه همسالان به عنوان عامل اجتماعي ساختن کودک در دوران بلوغ به اوج اهميت و تاثير خود مي رسد. در اين هنگام، کسب محبوبيت و موردپسند واقع شدن، يکي از اهداف مهم نوجوانان مي گردد و پذيرش ارزش هاي گروه همسالان به طور وسيعي به پذيرش فرد در گروه کمک مي کند.
گروه همسالان مي تواند تاثيري قطعي بر سبک زندگي جوانان داشته باشد. همه ما کم و بيش شنيده ايم: برخي که داراي ناهمسازي با قانونند، با جمعيت منحرفي حشر و نشر دارند. حيثيت و منزلت در ميان گروه همسن و سال تا اندازه اي جانشين وفاداري به خارج از گروه مي شود.
تهديد خارجي (جنگ)
تهديد خارجي تاثير مستقيمي بر رفتار جوانان کشور بر جاي مي گذارد. جنگ موجب وحدت و همبستگي جوانان (از طبقه پايين گرفته تا جوانان طبقه سرمايه دار) مي گردد و به دنبال آن، جوانان شرکت کننده در جنگ، فرهنگي را متناسب با ارزش هاي ملي آن جامعه به وجود مي آورند.
تاثير جنگ بر اخلاق و رفتار جوانان از آن روست که اداره کنندگان اصلي جنگ جوانان هستند. جنگ تاثير مستقيمي بر اخلاق و رفتار جوانان دارد. جوان در جنگ، يک الگوي اخلاقي به وجود مي آورد، در حالي که نسل هاي بعدي کم تر مي توانند به آن الگو دست يابند و بيش تر با خلا اخلاقي مواجه مي شوند.
در طول جنگ، الگوهاي ارزشي و اخلاقي بسيار بيش تر مورد توجه قرار مي گيرند. اما در دوران پس از جنگ، رقابت ها و درگيري هاي اخلاقي کسب قدرت شروع مي شوند و با رشد اعجاب انگيز وسايل ارتباط جمعي، جوانان، به ويژه جوانان محلات پرجمعيت، تحت تاثير شديد اين وسايل قرار مي گيرند و چنان بحران اخلاقي در جامعه ايجاد مي گردد که پديده جواني به عنوان يک پديده اخلاقي خطرناک جلوه گر مي شود.
در سال هاي پس از جنگ، شکاف جديدي را در نهضت هاي جواني مشاهده مي کنيم; يعني سفسطه گرايي، عمل گرايي و فردگرايي جايگزين همبستگي، ايثار، فداکاري و وفاق اخلاقي مي شوند. مسائل جواني طوري عوض مي شوند که حتي مترادف با بعضي از الگوهاي ضد فرهنگي نمود پيدا مي کنند. به عبارت ديگر، جنگ عامل مهمي در ايجاد همبستگي اجتماعي، ارائه الگوهاي ارزشي، وفاق اخلاقي و پيوند جوانان با تمام جامعه و نسل گذشته مي باشد، اما با تمام شدن جنگ، اين عامل از بين مي رود. بنابراين، زمينه براي قطع رابطه با گذشته، روي آوري به الگوهاي منحط بيگانگان، اظهار علاقه به مدرنيسم و الگوهاي جهاني فرهنگ، آماده مي شود.اين وضعيت از يک سو، باعث رشد توسعه همه جانبه اي در بازار فرهنگ جواني (نوارها و سي دي ها، روزنامه هاي ورزشي، پوشاک مخصوص و مانند آن) مي گردد و از سوي ديگر، تحت تاثير رسانه هاي جمعي (تلويزيون، راديو، جرايد و مانند آن) قرار مي گيرد.
همچنين در اين تاثير از يک سو، وضعيت فرهنگي بازار بر روي نوع جوانان تاثير مي گذارد و از سوي ديگر، روياوري جوانان به اين وسايل، وضع فرهنگي بازار را تشديد مي کند.
تجارت و بازار
تجارت و کسب سود يکي از عوامل موثر بر فرهنگ هاي جواني (بخصوص الگوهاي غربي) است. فضايي که گروه هاي جوان در آن قرار مي گيرند، در واقع ارتباط نزديکي با کالاهاي مصرفي دارد. در اين جا، بازارهاي توليدي دقيقا در جهت فعاليت هاي کاربردي جوانان قرار مي گيرند و باعث مي شوند وسايلي از قبيل اتومبيل، موتور، وسايل آرايشي، ديسکت ها، وسايل موزيک و دستگاه هاي فيلم برداري، با توليد انبوه و با ارزش نمادي براي جوانان توليد شوند.
پيشينه تاثير تجارت بر فرهنگ هاي جواني: پيش از دهه پنجاه ميلادي، فرهنگ جوانان وجود نداشت. پيش از اين دهه، جوانان چيزي را مصرف مي کردند که مسن ترها مصرف مي کردند، البته قدري کم تر. حتي لباس هايي متفاوت با لباس هاي بزرگ سالان نمي پوشيدند. ولي به طور ناگهاني، بعضي ها دريافتند که جوانان هر چند پول کمي دارند، ولي تقريبا همه پولشان را در راه فراغت و تفريح خرج مي کنند. بنابراين، آنان يک فرهنگ فراغتي، که بر اساس مد قرار داشت، ايجاد کردند و از اين طريق، ثروت و دارايي کسب نمودند. اين يک روياي تجاري بود. لباس ها و نوارهاي صوتي - تصويري در عرض يک هفته از مد مي افتادند، جوانان مي بايست بيش تر خريد کنند، نه به اين دليل که نياز دارند، بلکه صرفا به خاطر اين که مي خواهند موافق مد (اوضاع و آداب روز) رفتار نمايند.
در انگلستان، فرهنگ جواني ابتدا در ميان طبقه پايين کارگر توسعه يافت. اين امر اصلا تصادفي نبود; چرا که جوانان طبقه کارگر براي خرج کردن، پول داشتند. شرکت هاي صوتي - تصويري و پوشاک متوجه اين امر شدند و به زودي صنعت کاملي توسعه يافت تا مدهاي متغير جوانان را فراهم کند. به محض اين که سبک جديدي ظاهر مي شد، مقبول مي افتاد و رايج مي شد و به بازار عرضه مي گرديد و پس از آن که بازار به حد اشباع مي رسيد، به کناري گذاشته مي شد. براي مثال، "پانک"، که به عنوان اعتراضي عليه "خوش سليقگي" و موسيقي تجاري آغاز شده بود، به زودي خود قرباني اين امر گرديد. مغازه هاي پانک، که لباس هايي با معيار پانک مي فروختند، به وجود آمدند. پانک از اعتراض به لباس رسمي و موسيقي تجاري، به توليد لباس هاي پانکي حرکت کرد. زماني که درآمد بعضي از جوانان کاهش يافت، مد اکسفام پا گرفت; يعني لباس هاي دست دوم به فروش گاه ها آورده شدند. براي فراهم نمودن اين مد، فروشگاه هاي لباس دست دوم و گران قيمت پديد آمدند. اين لباس ها ديگر ارزان نبودند; چون مد باعث شد که لباس کهنه دست دوم از لباس نو گران تر باشد.
منبع : http://www.shaparakdaily.ir
سال گذشته با تاکيدات مقام معظم رهبري ، نشست هاي راهبردي در خصوص الگوي اسلا مي- ايراني پيشرفت توسط اساتيد ، فضلا ، حوزويان ونخبگان علمي در دانشگاه ها و مراکز علمي کشور برگزار شد.
هدف از برگزاري چنين نشست هايي تدوين الگويي منطبق بر چهار اصل فکر، علم ، زندگي و معنويت ، جهت سوق دادن مردم به سمت تفکر است و از برآيند اين رويکرد ، انديشه ورزي به يک حقيقت نمايان در جامعه تبديل خواهد شد . الگوي اسلا مي- ايراني پيشرفت مبتني برفرهنگ اسلامي و استقرار عناصري چون برادري ، برابري ، عدالت ، همکاري ، صميميت و انسانيت در بين جامعه جهاني است; در حالي که الگوهاي نظام سرمايه داري بر مبناي رقابت ، ستيزه و تضاد ميان انسان ها شکل گرفته است . بنابراين در الگوي اسلا مي- ايراني پيشرفت به جاي پرورش روحيه رقابت ، الگوي همکاري و تعاون را بايد در افراد پرورش دهيم تا آنها فقط براي خود تلا ش نکنند . در کشورهاي غربي شهروندان به صورت خودخواهانه رفتار ميکنند و در صورتي که انگيزه و تمايلات فردي در کارهايشان حذف شود ، پيشرفت نخواهند کرد . اين در حالي است که در دين اسلام به دنبال پرورش انساني هستيم که براي خود تلاش نکند و دگرخواه باشد . لذا يکي از مولفه هاي الگوي اسلا مي- ايراني پيشرفت ، انديشه دگرخواهي است که به ازخودگذشتگي و فداکاري و در نهايت به فرهنگ ايثار و شهادت منجر ميشود . بر همين اساس ، الگوي پيشرفت اسلامی - ايراني مبتني بردگرخواهي است نه رقابت خواهي، و افراد براي بهره مندي خود و ديگران به دنبال پيشرفت ميروند لذا محصول پيشرفت اسلامي - ايراني هم رشد و جلورفتن جامعه در زمينههاي مختلف اقتصادي و عدالت اجتماعي است.
در اين الگو هدفها مشخص است اما امکان دارد راهبردها به تناسب شرايط زمان دچار تغيير و اصلا ح شوند که اين مساله نشان دهنده انعطاف پذيري الگو است . حال اين سوال مطرح ميشود که راهکارهاي اجرايي و عملياتي کردن الگوي پيشرفت اسلامي- ايراني چيست و آيا پس از گذشت مدت زماني از بيان اين الگو ، موفق به طراحي الگوي اسلا مي- ايرانی پيشرفت شده ايم؟ نخستين اقدام براي اجراي الگوي اسلامي- ايراني ، تئوري پردازي است که بايد توسط دانشگاه و حوزه هاي علميه صورت پذيرد . به واقع بدون تئوري پردازي نمي توان وارد کار شد و تحقق اين امر نيازمند اين است که افراد با صرف وقت ، انجام تحقيق ، نوشتن مقاله و کتاب ، تئوري را از عالم انتزاع به واقعيت تبديل کرده و سرانجام به راهکاري مطلوب برسند.
الگوي اسلا مي - ايراني پيشرفت ميتواند نقشه راهي براي همه طرحها ، چشم اندازها و سياستهاي توسعه تلقي شود و مسير پيشرفت کشور را بر مبناي آرمان هاي بلند اسلا مي مشخص کند يکي از مقدمات لازم براي تحقق اين الگو آن است که تعارضهاي موجود ميان يافتههاي بشري و ارزش ها و قواعد هنجاري مورد نظر شناسايي و حل و فصل شود و اگر از اين تعارض ها خارج شويم ، ميتوانيم در چارچوب قواعد ارزشي آزادانه حرکت و از يافته هاي بشري به خوبي استفاده کنيم . نکته ديگري که در خصوص الگوي اسلامي - ايراني پيشرفت وجود دارد اين است که بايد براي مديريت آينده برنامهريزي کرد . غرب در حال حاضر در حال ساختن جهاني است که تفکر سرمايه داري خود را به عنوان الگوي اقتصادي ، فرهنگ خود را به عنوان الگوي فرهنگي و دموکراسي را در قالب الگوي سياسي به جهانيان ارائه و تحصيل کند . از اين رو بايد در الگوي اسلامي- ايراني پيشرفت جايگزين هاي اقتصادي ، فرهنگي ، سياسي و اجتماعي کارآمدتري داشته باشيم که لازمه آن تئوري پردازي جهاني است يعني نظريات خود را از عرصههاي داخلي و منطقهاي فراتر برده و جهاني بينديشيم.
همه ما ميدانيم ترسيم هدف مشخص براي پيشرفت کاملا ضروري است ، اما مسير ارتقا و تعالي با تقليد محقق نخواهد شد و به واقع ايران را به سمت پيشرفت نميرساند . پس نخبگان و صاحب نظران ما بايد براي ترسيم مسير درست پيشرفت ايران عزيز پيشقدم شوند . در حال حاضر با تبيين شاخصههاي انقلا ب اسلا مي ايران و نقش تاثيرگذار امام خميني(ره) توسط اساتيد حوزه و دانشگاه و نهادهاي آموزشي و فرهنگي کشور براي تمامي ملت ها و خود باوري جوانانمان توانستهايم الگوي يک جامعه اسلامي در حال پيشرفت را در جهان ترسيم کنيم تا جايي که امروز شاهد تحولات عظيمي در کشورهاي مصر ، اردن ، يمن و تونس هستيم. ارائه راهکارها ، اصول و مباني منطبق براسلام در همه عرصههاي سياسي ، اجتماعي ، فرهنگي و اقتصادي ميتواند ما را زودتر به طراحي الگوي پيشرفت اسلامي - ايراني برساند.
منبع : http://borhan.ir
دکتر بیژن صفوی؛ حدود 3 دهه از عمر انقلاب اسلامی میگذرد و با توجه به توصیههای مکرر «مقام معظم رهبری» درباره آسیبهای استفاده از مدلهای لیبرالی غرب در اقتصاد اما، تاکنون دربارهی این دغدغه رهبری اتفاق خاصی رخ نداده است. بدون شک میتوان اذعان کرد تاکنون تجربهی اداره کشور در تمام سطوح مدیریتی از جمله برنامهریزی برپایه راهبردها و چارچوب ضوابط اسلامی آزموده نشده است. واقعیت این است که نظام برنامهریزی ایران در طول سالهای اخیر و حتی پس از انقلاب اسلامی ایران نیز متأثر از تجربیات کشورهای دیگر بوده و الگوی مشخص و واحدی برای برنامهریزی و توسعهی همهجانبه وجود نداشته است. بررسی برنامههای اول تا چهارم توسعه پس از گذشت سه دهه از انقلاب نیز شاهدی بر این ادعاست. اما سؤال اصلی این است که چرا با وجود گذشت سه دهه از انقلاب، هنوز هم اغلب مدلهای برنامهریزی در کشور ناشی از تفکرات غربی است و اصولاً مدلی بومی- اسلامی برای برنامهریزیهای توسعه در کشور تدوین و طراحی نمیشود. با نگاهی به برخی شواهد و قرائن، میتوان اذعان کرد با توجه به این که قانون اساسی مصوب سال 1358 با بهرهگیری از دیدگاههای اسلام در همه ابعاد اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و... تردیدی در اسلامی بودن مبانی انقلاب اسلامی باقی نگذاشته است اما به جرأت میگویم خیلی از مدلهای اقتصادی به کار گرفته شده در اقتصاد ایران، تفکرات بومی- اسلامی را ترویج نمیکند. اما در این میان سؤال این است که دغدغه رهبر معظم انقلاب در این باره چیست؟ حضرت آیتالله خامنهای، رهبر معظم انقلاب اسلامی حدود یک سال پیش در آذرماه 1389 در جلسهای که با صاحبنظران و کارشناسان خبره اقتصادی داشتند، به موضوع تدوین الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت اشاره و با انتقاد از الگوهای غربی، به طور رسمی از اندیشمندان خواستند تا الگویی اسلامی- ایرانی برای جامعه ایران تدوین کنند. در بینش حکیمانه مقام معظم رهبری از پیشرفت، هدف الگوی اسلامی توسعه، تحقق عدالت فراگیر اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است. عدالتی که خود را در جلوه و چهره عزت، استقلال، اقتدار اسلامی، رفاه اسلامی و نیز حداکثر بهرهبرداری از ظرفیتها و فرصتهای جامع و واحد زندگی مادی و معنوی نشان دهد. از این رو در یک الگوی جامع پیشرفت اسلامی- ایرانی باید 6 بعد اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگ اسلامی، الگوی زندگی کامل مبتنی بر اصول اسلامی و زیست محیطی مدنظر قرار گیرد. در هر حال به نظر میرسد با این اوصاف، تنها طراحی یک مدل بومی- اسلامی میتواند دردهای جامعه ایران بخصوص اقتصاد ایران را درمان سازد. مقام معظم رهبری نیز در این باره رسالت نسل کنونی را ارتقای جایگاه فعلی ملت ایران به عنوان الگوی پیشرفت اسلامی میداند ولی میفرماید؛ این پیشرفت باید برپایه عدالت باشد. کشور باید عادلانه اداره شود و با عدالت به پیشرفت برسد. ایشان میفرماید کشور باید در همه زمینهها پیشرفت کند. پیشرفت در تولید ثروت، پیشرفت در افزایش بهرهوری، پیشرفت در عزم و اراده ملی، پیشرفت در اتحاد ملی و نزدیکی قشرهای مختلف به یکدیگر، پیشرفت در دستاوردهای علمی و فناوری، پیشرفت در اخلاق و معنویت، پیشرفت در کم کردن فاصله طبقات اجتماعی، پیشرفت در جهت رفاه عمومی و انضباط اجتماعی و به وجود آمدن وجدان کاری، پیشرفت در امنیت اخلاقی، پیشرفت در آگاهی و رشد سیاسی و پیشرفت در اعتماد به نفس ملی. تقاضای عمده مقام معظم رهبری برای تحقق پیشرفت توأم با عدالت، نخست تدوین نقشه راه و سپس داشتن الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت است. آنچه از نظر ایشان اهمیت ویژه دارد، استقلال فکری، توجه به نظریهپردازی در حوزه علوم انسانی و توجه به مبانی و مبادی و شاخصهای دینی و اسلامی پیشرفت است. در این زمینه میفرمایند: امروز در ذهن و فکر مسوولان و به صورت یک گفتمان عمومی در ذهن نخبگان و فرزانگان، نقشه پیشرفت غربی کشور رد شده و غلط از آب درآمده است.(*)
*بیژن صفوی؛ رییس پژوهشکدهی وزارت اقتصاد و استاد دانشگاه
منبع : پايگاه تحليلي برهان
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم
قرآن کتابی جامع و جاودانی است؛ آیاتش تصویرگر تاریخ بشریت است؛ سوره مبارکه بروج تصویری هولناک ترسیم مینماید؛ تصویری که با مرثیه خداوند؛ «قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُود» اوج اندوه را نمایان میسازد: جرایم گردنكشان بسيار هولناك بود، و چگونه توانستند به زشتترين اسلوبها متوسل شوند تا چند روز بيشترى بر مسند حكومت باقى بمانند ... آيا اين گونه كسان مستحق آتش فروزان جهنم نيستند؟ «أَ لَيْسَ في جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْكافِرينَ» (آیه ٣٢ سوره مبارکه زمر) منظرهی انسان بىگناه و افتادهاى كه به آتش مىسوزد و فرياد يارى خواستن براى خلاصى از آتش بر مىدارد بدون آنكه احدى به يارى او برخيزد، بسيار هولناك و جانكاه است، آن هم كسانى كه ممكن است به صورت پيرمردى سالخورده يا جوانى تازه به جوانى رسيده يا زنى ناتوان يا حتى كودك بسيار خردسال بوده باشند! چه سخت است دلهاى طاغيان و پيروان ايشان كه در پيرامون آتش حلقه زده بودند و به سوختن مؤمنان در ميان آتش نگاه مىكردند! به حق بايد گفت كه كفر آدمى را مسخ مىكند، و طغيان او را به صورتى در مىآورد كه از جانور درنده هم بدتر است: «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَهِيَ كَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً ..» (آیه ٧٤ سوره مبارکه بقره)
دانشگاه از دیدگاه امام خمینی(ره) آنقدر اهمیت دارد كه اگر نقش واقعی خود را نداشته باشد، همه چیز مملكت ازدست خواهد رفت. ایشان در جمله ای این اهمیت را گوشزد كرده اند: "اگر دانشگاه را ما سست بگیریم و از دست برود، همه چیزمان از دستمان رفته است". بنابراین، میتوان نتیجه گرفت كه دانشگاه هم منشاءِ دردها و فسادهای موجود و هم منشاءِ اصلاح كشور است و بسته به اینكه دانشگاهها، استادان و دانشجویان چه جهت گیریهایی داشته باشند، ثمرات آن نیز مشخص خواهد شد.
این نوشتار با توجه به برخی بیانات امام خمینی(ره) درخصوص دانشگاهها، استادان و دانشجویان نگارش یافته است. نظر كلی معظمله این است كه مبداءِ همه تحولات و مقدرات یك كشور، دانشگاه است؛ و دانشگاه است كه یك كشور را اصلاح یا تباه میكند؛ و لذا متذكر میشوند كه "ما باید دانشگاه اسلامی داشته باشیم."، بدین معنی كه دانشگاهها باید استقلال داشته باشند و وابسته به شرق و غرب نباشند. و این مسأله را به استادان و دانشجویان توجه میدهند كه دانشگاهها و درنهایت مملكت به دست اجانب و منفعتطلبان نیفتد. درضمن بیان میدارند كه دانشگاهها دو كار عمده دارند: یكی، تربیت و اصلاح انسانها؛ و دیگر، تربیت دانشمندان و متخصّصان. به نظر امام (ره)، هر دو كار باید در كنار یكدیگر انجام شود. در پایان، ضمن اشاره به توسعه مراكز علمی و تحقیقاتی و تهیه امكانات و تشویق مخترعان و مكتشفان و متخصّصان متعهد، جوانان را به پایداری در تحقق این امور و ایستادگی دربرابر انحرافها از این اصول وامیدارند.
امام خمینی(ره) برای دانشگاه، دانشگاهیان و دانشجویان، پیامها و سخنانی بیان فرموده اند كه اگر با دقت و از ابعاد گوناگون تجزیه و تحلیل شوند، راه نجات یك ملت و كشور در دنیا و آخرت مشخص و در صورت عمل به آن رهنمودها، این نجات محقق میشود.
اهمیت دانشگاه
ایشان در بیانات متعدد خویش با عبارات گوناگون این مطلب را متذكر شده اند كه "دانشگاه، مبداءِ همه تحولات است". همچنین در مواردی دیگر با بكارگیری اصطلاحات "مقدرات" و "سرنوشت"، دانشگاه را منشاءِ این مقدرات و سرنوشت میدانند و آن را در رأس امور میخوانند؛ از جمله: "مقدرات این مملكت، دست این دانشگاهیهاست"، "از دانشگاه [است كه] باید سرنوشت یك ملت تعیین شود" و "دانشگاه كه رأس امور هست و تقدیرات یك كشوری، مقدرات یك كشوری بسته به وجود آنهاست، باید جدیت كنند كه روی خودشان را از غرب و شرق برگردانند".
در مواجهه با رويدادهاي سياسي مي توان دو رويكرد متفاوت را متصور بود: يكي روشنفكرانه و ديگري سياستمدارانه.
روشنفكر دغدغه حقيقت را دارد و تلاش مي كند با نگاهي روشنگرانه به تحليل مسائل پيرامون خود بپردازد. اما سياستمدار همواره در پي مصلحت است.
در اين بين، جنبش دانشجويي كدام راه را انتخاب كرده است؟
دانشگاه بنا به شرايط خاصي كه دارد از نداشتن حافظه تاريخي رنج برده و همواره در بي تجربگي و خردسالي به سر مي برد. اين بي تجربگي با خود سرگرداني، انفعال و عدم اعتماد به نفس در جنبش دانشجويي را در پي دارد. نبود اعتماد به نفس باعث مي شود كه جنبش دانشجويي قواعد موجود را بي چون و چرا قبول كرده و فضاي آلوده به مغالطه و بي اخلاقي را به عنوان وضعيتي طبيعي و گريزناپذير قبول كند.
استدلالي كه برخي دانشجويان در توجيه اين واقعيت مطرح مي كنند، عملگرايي و ماكياوليسم است. به راستي عجيب است كه از فلسفه سياسي غرب، تنها ماكياوليسم از جانب ما مورد اقبال قرار مي گيرد؛ آنهم با برداشتي كاملا اشتباه!
شايد نتوان از احزاب و سياستمدارها به دليل ملاحظه كاري ها مصلحت انديشي هاي رايج ايراد گرفت؛ چه آنكه حفظ قدرت و جايگاه سياسي، ملزومات خاص خود را مي طلبد. اما قشر دانشجو كه سهم مستقيمي از قدرت سياسي ندارد، چه اصراري بايد براي مصلحت گرايي داشته باشد؟ اين مصلحت انديشي، منجر به گرايش خودبخودي دانشجويان به سمت قدرت مي شود.
به اين ترتيب عملا قشري كه مي توانست با حفظ مشي آرمانگرايانه به نقادي اصلاح طلبانه قدرت و قدرتمداران بپردازد، جذب دعواها و مغالطه هاي سياسي مي شود.
البته قطعا آرمانگرايي و حقيقت طلبي هيچ شباهتي با خشونت و لمپنيسم ندارد. استفاده ابزاري غوغاسالاران از واژه "آرمانگرايي" باعث شده است كه اين سوء برداشت، بيش از پيش تقويت شود. از بد روزگار است كه در فضاي آلوده به لفاظي و فرافكني، معناها نه تنها دستخوش تغيير، كه كاملا برعكس مي شوند.
طي سالهاي گذشته رسم بر اين بوده است كه ريشه تمام ناكامي هاي جنبش دانشجويي را "آرمانگرايي" معرفي كرده و راه رهايي از اين مشكلات را عملگرا شدن دانشجويان عنوان كنند.
ار آنجايي كه كلمات، داراي بار معنايي هستند بايد در بكارگيري آنها وسواس بيشتري به خرج دهيم. آنان كه آرمانگرايي را آفت جنبش دانشجويي مي دانند، بايد كمي منصفانه تر به گذشته نه چندان دور بنگرند. به نظر مي رسد منظور اين عده از آرمانگرايي، "ژست هاي آرمانگرايانه" و "تحليل هاي ذهني و به دور از عقلانيت باشد. متاسفانه ما در پي انتخاب اشتباه واژه ها، در تحليل هايمان نيز دچار اشتباهات فاحشي مي شويم.
معتقدم آنچه اكنون باعث سرخوردگي و رخوت جنبش دانشجويي شده، نه آرمانگرايي، كه عدم پايبندي به اصول فكري و اخلاقي، حتي در حوزه شخصي است. فراموش نكنيم نسبي بودن اخلاق، نبايد تبديل به بهانه اي براي بد رفتاري هاي به اصطلاح زيركانه شود. اخلاق نسبي، متفاوت از بي اخلاقي است و مطمئنا اينكه انتظار داشته باشيم افراد لااقل طبق همان اخلاق و تفكر شخصي خود عمل كنند، توقع زيادي نيست.
جريان دانشجويي كه با پشت كردن به وظيفه اصلي خود، سعي در فراگرفتن شيوه ها و فنون سياستمداري داشته، در نبود يك استراتژي مشخص دچار سردرگمي و از خود بيگانگي شده است.
در جامعه ايراني هر چقدر كه سياستمدار و سياسي كاري زياد است، به همان اندازه با كمبود روشنفكر و نگاه روشنگرانه مواجهيم. حتي در بين همين معدود روشنفكران هم معمولا با بي طرفي افراطي روبرو هستيم. آنان سعي مي كنند با گرفتن ژست پوزيتيويستي خودشان را از زحمت بيان حقيقت تبرئه كنند.
البته اين قلم به هيچ وجه قصد ندارد براي بهبود وضه سياسي كشور نسخه اي خطي بپيچد. مطمئنا آرمانگرايي افراطي به همان اندازه مضر است كه مصلحت انديشي صرف.
در وضعيت پيچيده امروز، نگرش تك بعدي و ارائه راهكارهاي خطي نمي تواند پيامد مناسبي داشته باشد. امروز بايد جامعه را به مثابه يك شبكه گسترده در نظر گرفت كه در اين شبكه هر قسمتي بايد تلاش كند كه وظيفه انحصاري خود را به بهترين شكل انجام دهد. جنبش دانشجويي با توجه به قرار كرفتن در شرايط آكادميك مي تواند با رويكردي نقادانه در راستاي توسعه سياسي و اجتماعي كشور قدم بردارد.
از طرفي همانطور كه اشاره شد، سياستمداران كه در ساخت قدرت جاي دارند، بنا به اقتضاي شرايط، به ناچار رفتاري محافظه كارانه دارند و البته اين محافظه كاري در صورتي كه توام با تدبير و دورانديشي باشد، مي تواند مفيد واقع شود.
"آرمانگرايي" و "مصلحت انديشي" با آنكه ظاهرا دو نگرش متضاد هم هستند، در صورتي كه به درستي با هم تلفيق شده و در صدد تكميل هم بر آيند به جامعه پويايي و تحرك مي بخشند. اگر ما از "رستم ستيزي" و "سهراب كشي" دست برداريم و دو جريان " آرمانگرايي" و "مصلحت انديشي" در صدد خنثي كردن ديگري نباشند، مي توان به تحقق ديالكتيك حاصل از اين دو مهم اميدوار بود.
http://abolfazl81.blogfa.com
.
بوجود اوردن گفتمان قدرت با اتکاء به توده ی مردم از ابتکارات امام خمینی ره است؛بدیهی است برای انتفال گفتمان انقلاب نیاز به حضور جدی مردم احساس می شود و به تبع ان ساماندهی با ثبات و پشتوانه ی فکری انان..
اما به نظر می رسد احزاب و جریانات سیاسی امروز به درستی قادر به ایفای نقش برای ساماندهی مردم در راستای گفتمان انقلاب نیستند؛ زیرا که اغلب انان قابل اعتماد و اتکا برای مردم نمی توانند باشند؛ شاید یکی از دلایل عمده ی اسیب فوق عدم ورود فقه سیاسی و حکومتی در ادبیات رایج سیاسی کشور است و به تبع ان وام گرفتن اهالی سیاست از همان تعاریف غرب و البته این در خوشبینانه ترین حالت است و بدون در نظر گرفتن منافع و مصالح افراد که گویا فاصله ی انها با مردم و دردهایشان به ارقام نجومی این روزها ربط پیدا می کند. بنابراین گروهی که پشتوانه ی مردمی قوی تر دارند باید پیشگام این هدایت در لایه های زیرین اجتماعی باشند و به نظر می رسد جنبش دانشجویی بهترین گزینه ی ممکن در فضای امروز است.
جنبش دانشجویی حقیقی به علت ظرفیت های بسیاری که در آن وجود دارد همیشه تاثیرگذار در گفتمان سازی و نقش افرینی در موقعیتهای حساس کشور بوده است.
اما چرا دانشجویانی که زمانی قادر به درک مساله و نیازانقلاب اسلامی متناسب با سخنان مطرح شده ی امام بودند امروز حتی قادر به محقق کردن خواست بارها تکرار شده ی رهبری (کرسی ازاد اندیشی) نیستند؟؟؟ و هنوز به دنبال تکرار تاریخ اشتباهات بزرگ انجام می دهند.
در تعریف جنبش دانشجویی بارها خوانده ایم و امروز به جمع تشکلهای ذیل که گذشته ی هر کدام نیاز به بازخوانی دارد اطلاق می گردد. از جمله دفتر تحکیم وحدت؛ جنبش عدالتخواه؛ انجمن مستقل؛ جامعه اسلامی؛ و بسیج دانشجویی. وزرات علوم و نهاد رهبری متولی اصلی تشکلهای فعلی هستند و البته در مورد بسیج سپاه هم اضافه می گردد.
اما این ارگانها تنها بخشی از نهادهایی هستند که جنبش دانشجویی در زیر چتر انها قرار دارند با دیدن اسیبها و نوع عمکلرد جنبش دانشجویی فعلی می توان به ساختارهای نهانی که ماهيت جنبش دانشجويي (ازادي، استقلال در فكر و عمل) را تحت تاثير قرار مي دهند رسید که به دو صورت اعمال نظر می کنند:
1. افرادی از اعضا که به دلایل فردی از جمله منافع مصالح و حتی سردرگمی در شناخت جنبش دانشجویی به روابطی پنهان و گسترش ان می پردازند و به مرور سیاستهای جنبش دانشجویی تحت تاثیر روابط افراد قرار می گیرد؛ بديهي است كه فعالين دانشجویی بخشی از فعاليتهاي خود را بر اساس روابط تنظيم مي كنند نه براساس نيازجامعه و حقيقت.
- عدم درک درست از علت حضور جنبش دانشجویی و نوع فعالیت ان سبب گردید تا فعالین به درستی به نقشه ی راهی که دورنمای درستی برای فعالیت فعالین ترسیم کنند نرسند و نتیجه ان شد که فعالین از اینده ی سیاسی و شغلی مشخصی برخوردار نبودند پس به تبع ان باید با تعیین و گسترش روابط مختلف اینده ی مطمئنی را برای خود پایه گذاری کنند که این افت بزرگی برای جنبش دانشجویی همیشه بوده است و همین مسئله شرایط مطلوبی را برای حضور جریانات مختلف سیاسی و نهادهای قدرت فراهم میکند.
- بعد از انقلاب اسلامی ماهیت و نوع عملکرد جنبش دانشجویی با قبل از ان تغییر کرد اما عدم درک درست ومناسب این تغییر و عدم حضور جنبش دانشجویی مبتنی بر حفظ اصالت های خود از جمله ازادی و استقلال در فکر و عمل و حضور ارگانهای همسو و هم جهت با ارزشها و فعالیتهای جنبش دانشجویی خود اسیبی دیگری است که به نظر می رسد یکی از علتهای عمده حضور و نفوذ ارگانها و سازمانهای مختلف و اعمال نظرهای انان می باشد. و تقلیل جنبش دانشجویی به ابزاری برای نهادهای مختلف ماحصل بخشی از این سردرگمی است.
- عدم حضور فعال حوزه و به تبع ان فقه سیاسی و حکومتی در عرصه ی سیاست نیز بخشی از علتهای جذب جنبش دانشجویی به سمت احزاب و افکار مختلف که به بازخوانی گفتمان انقلاب پرداختند شد.
تغییر گفتمان یک نظام بدون حضور دائم و تبدیل شده ی ان در تمام موارد زندگی؛ نفاق را به شدت دامن خواهد زد. زیرا که افراد متناسب با تغییر نظام برای حفظ جایگاهها و منافع خود مجبور به تبعیت از ظواهر ان هستند و به اغنای افکار عمومی دربرخوردها و رفتارهای خود می پردازند و اینجاست که ما شاهد ریا و نفاق در سطوح مختلف هستیم و ناگزیر در جنبش دانشجویی هم شاهد گرته برداری از چنین رفتار هستیم.
2. ارگان و یا سازمانی که برای کنترل فضای دانشجویی متناسب با خواست و اراده و اهدافشان افرادی را در مجموعه های جنبش دانشجویی ساماندهی می کنند و عملا انها را می توان کارمندان ارگان دانست.
نقش افرینی نیروهای مومن و اهل علم به اسم دانشجو همیشه موقعیتهای مهمی را در جامعه ی اسلامی ایران رقم زده است گاهی حضور به فرصتی بزرگ تبدیل گردیده و گاهی به تهدید و همین سبب می شود که نهادها و ارگانهای مختلف بخواهند به طرق مختلف این جریان را کنترل کنند.
جریانات فکری و سیاسی برای بدست اوردن قدرت و ارگانهایی که مسئول تامین امنیت جامعه هستند برای جلوگیری از تهدید؛ به تاثیرگذاری در جنبش دانشجویی می پردازند اما باید گفت با شیوه های سخت افزارانه. و در این چند سال می توان به وضوح ترور تفکر را در رده های مختلف اهل فکر مشاهده کرد و همین است که ضرورت برپایی کرسی های ازاداندیشی را چند برابر می کند و البته علت به درستی محقق نشدن ان را نیز همینجا باید یافت.
به نظر می رسد اسیب جدی جنبش دانشجویی را باید در ساختار فعلی بوجود امده در ان که البته با کالبدشکافی گذشتگانش رابطه ی مستقیم دارد دانست زیرا که عاری شدن هر جریانی از اصل و هویتش ان را از نقش افرینی حقیقی باز می دارد و البته که بیشتر این ساختار را باید در سطوح بالا و تصمیم ساز تشکلها یافت.
بوجود امدن ساختاری پنهان و تاثیرگذار در جنبش دانشجویی به گسترش بی عدالتی و ظلم دامن می زند، افراد بی اطلاع از اسیبها و فرصت طلبی های مختلف و متناسب با صداقت و اعتقادات خود متحمل بیشترین تلاشها و زحمات می گردند و در لوای تلاشهای انان دیگران منتفع می گردند. یعنی نسبت مستقیمی بین حضور؛ فعالیت فعالین دانشجویی و بدست امدن اینده ی روشن در دنیای سیاست نیست.
طبیعی است که باعدم رشد فعالین؛ بدون تناسب با توانایی حقیقی افراد انان را دچار بی انگیزگی خواهد کرد بدون انکه علت ان واضح و روشن باشد. در چنین فضایی افراد یا در جهل به سر می برند و نمی دانند دیگران چگونه پله های ترقی رشد را طی می کنند و تعدادی از اینان به مرور و به صورت ناخوداگاه برای رشد کردن در چنین فضایی جذب افرادی خواهند شد که تناسبات رفتاری دانشجویی ندارند. افرادی که پایبند و معتقد به اعتقادات تعریف شده در جنبش دانشجویی هستند به انزوا خواهند رفت. افرادی که یکی یکی پله های ترقی را طی خواهند کرد.
افرادی که در سطوح پایین تاثیرگذاری چه فکری چه عملی صادقانه و خالصانه کار خواهند کرد و البته دیگران منتفع خدمات انان خواهند بود.
اسیب های ذیل در راستای تهی شدن جنبش دانشجویی از هویت اصیل خود در فکر و عمل و روش می باشد.
- اختلافات دروني
- عدم توجه به بدنه دانشجويي
- نفوذ نهادهاي بيرون از مجموعه درون آن
- كسب قدرت، نه نقد قدرت
- عدم شفافيت مالي
- عدم حضور تاثیرگذار بر سیاستهای کلان کشور
- تبعیت رفتاری و فکری افراد تصمیم ساز جنبش دانشجویی از جریانات سیاسی حاکم
- ماکیاولیسم دینی و حتی انقلابی در بین فعالین
- عدم حضور افرادی با معدل دانشجویی از قبیل شاخصه های ازادی استقلال و تفکراتی مبتنی برا اسلام ناب محمدی
- ناتمام ماندن و محقق نشدن انقلاب فرهنگی به معنا و حقیقت ان و سکوت در مقابل اجرای قوانین و برداشتهای سطحی از دین در سطح دانشگاه
- عدم پیوند حقیقی و موثر حوزه و دانشگاه و جاری نشدن فقه در ابعاد مختلف سیاست
- سردرگمی فعالین دانشجویی درتعیین اولویت برای فعالیتهای خود
- عدم ساماندهی مناسب حداقل نیروهای فعال موجود
- اگاهی کم نسبت به رفتار و گفتمان تشکیلاتی
- تکیه بر روشهای ژورنالیستی برای پر کردن خلا هویت تشکل دانشجویی
در بین سطوح مختلف جنبش دانشجویی هنوز می توان افرادی را یافت که حقیقتا صداقت و اخلاصشان مثال زدنی است و هنوز ارمان و عقیده ی خود را به هیچ رانت قدرت و .. نمی فروشند اما به دلیل نفوذ پررنگ نهادهای تصمیم ساز و جایگزین شدن ماکیاولیسم دینی با اخلاق ناب محمدی در بین فعالین دانشجویی تاثیر و قدرت نفوذ این عده بسیار کمرنگ می شود و به مرور شاهد انقراض جنبش دانشجویی با شاخصه های اصلی انقلاب خواهیم بود مگر انکه به درستی بار دیگر دانشجویان پیرو خط امام بتوانند خود را هم از لحاظ ساختار هم از لحاظ محتوا بازتعریف جدی کنند.
برای بازتعریف در ساختار به نظر می رسد دانشجویان باید بار دیگر به درستی با پشتوانه ی معنوی امام خامنه ای نسبت خود را با قدرت؛ دولت و ارگانهای مختلف و تصمیم ساز نظام مشخص کنند.و البته هر تشکلی متناسب با ظرفیتها و توانائیهای موجود خود قطعا با تعریف درست ان می تواند سلایق و افکار مختلف دانشجویان را پوشش دهد. به تعیین نسبت اقتصاد با جنبش دانشجویی وچگونگی تامین نیازهای اقتصادی چه به صورت کل (تشکل) و چه به صورت جز(فعالین)؛ و تعریف الگوی حقیقی مدیریت برای ساختار خود با تکیه بر فقه حکومتی و تعریف مناسبات سیاسی و واژگان سیاسی با تکیه بر فقه سیاسی بپردازد.
به امید انکه ساختاری که داعیه دار ارمانخواهی است از حقیقتی ارمانخواهانه در تمامی سطوحش برخوردار باشد.
کی تشنه سیراب گردد ز سرابی
منبع : http://www.fardanews.com
عرصههاى اين پيشرفت را به طور كلى بايستى مشخص كنيم. چهار عرصه اساسى وجود دارد، كه عرصه زندگى - كه شامل عدالت و امنيت و حكومت و رفاه و اين چيزها ميشود - يكى از اين چهار عرصه است. در درجه اول، پيشرفت در عرصه فكر است. ما بايستى جامعه را به سمت يك جامعه متفكر حركت دهيم؛ اين هم درس قرآنى است. شما ببينيد در قرآن چقدر «لقوم يتفكّرون»، «لقوم يعقلون»، «أفلا يعقلون»، «أفلا يتدبّرون» داريم. ما بايد جوشيدن فكر و انديشهورزى را در جامعه خودمان به يك حقيقت نمايان و واضح تبديل كنيم. البته اين از مجموعه نخبگان شروع خواهد شد، بعد سرريز خواهد شد به آحاد مردم. البته اين راهبردهائى دارد، الزاماتى دارد. ابزار كار، آموزش و پرورش و رسانههاست؛ كه بايد در برنامهريزىها اينها همه لحاظ شود و بيايد.
به هر حال اين چهار عرصه پيشرفت است كه ما بايد با توجه به اين الگوئى كه انشاءاللَّه شماها دنبال ميكنيد - كه سازوكار دنبال كردن اين هم تا حدودى به نحو اجمال برايمان روشن است و خواهيم گفت - در اين عرصهها پيش برويم.
منبع : http://www.spac.ir
اگر ما توانستيم به حول و قوه الهى، در يك فرايند معقول، به الگوى توسعه اسلامى - ايرانىِ پيشرفت دست پيدا كنيم، اين يك سند بالادستى خواهد بود نسبت به همه اسناد برنامهاى كشور و چشمانداز كشور و سياستگذارىهاى كشور. يعنى حتّى چشماندازهاى بيستساله و دهساله كه در آينده تدوين خواهد شد، بايد بر اساس اين الگو تدوين شود؛ سياستگذارىهائى كه خواهد شد - سياستهاى كلان كشور - بايد از اين الگو پيروى كند و در درون اين الگو بگنجد. البته اين الگو، يك الگوى غير قابل انعطاف نيست. آنچه كه به دست خواهد آمد، حرف آخر نيست؛ يقيناً شرائط نوبهنوى روزگار، ايجاد تغييراتى را ايجاب ميكند؛ اين تغييرات بايد انجام بگيرد. بنابراين الگو، يك الگوى منعطف است؛ يعنى قابل انعطاف است. هدفها مشخص است؛ راهبردها ممكن است به حسب شرائط گوناگون تغيير پيدا كند و حك و اصلاح شود. بنابراين ما در اين قضيه هيچ دچار شتابزدگى نخواهيم شد. البته شتاب معقول بايد وجود داشته باشد؛ ليكن شتابزده نخواهيم شد و انشاءاللَّه با حركت صحيح و متينى پيش خواهيم رفت.
http://www.spac.irمنبع :
به نوشته «گلبرگ»، يکي از رويدادهاي بزرگ بعد از انقلاب اسلامي، انقلاب فرهنگي در دانشگاهها بود. ايجاد دگرگوني در دانشگاهها و نيز آماده سازي روند تکامل فکري و علمي، از جمله مسائلي بود که در شکل گيري انقلاب فرهنگي مد نظر قرار گرفت. گرچه اينک بيش از ربع قرن از اين رويداد بزرگ ميگذرد، هنوز گامهاي بلندي بايد برداشته شود؛ از جمله، زدودن حالت غرب زدگي و نظام غربيِ حاکم بر دانشگاه، پايه گذاري مباني علمي دانشگاه بر اساس اصالت فکري اسلام، تلاش در ايجاد وحدت فکري ميان مراکز علمي و آموزشي، توجه به مسأله اخلاق فردي و علمي، و تهذيب نفس. پيمودن اين مراحل، موجب ايجاد فضاي روحي مناسب و تربيت دانشجوياني پاکيزه رفتار خواهد شد.
امروزه وجود دانشگاه و پرورش دانشآموختگان، در پرتو هزينههاي سنگيني است که دولتها آن را ميپردازند و از نتايج آن بهره ميبرند. رشد علمي کشور، افزايش قدرت توليد و توسعه فناوري، از آثاري است که تربيت دانشجو براي جامعه به ارمغان ميآورد. ورود به اين صحنه و تلاش براي به دست آوردن آن نتايج، مستلزم داشتن زمينههايي است که همت و تلاش دو چندان نخبگان علمي کشور، و نيز جرأت اقدام براي چنين تحولي از شمار آن است. با بسترسازي مناسب و عبور از مراحل گوناگون ميتوان دانشگاه ايدهآل، را به وجود آورد؛ دانشگاهي که محل رشد مغزهاي متفکر، و در عين حال جايگاهي براي بهتر انديشيدن و به خدا باوري رسيدن باشد.
بحث جست وجو کردن، تحقيق نمودن، تفحص و پرسيدن، واژگاني است که همه در قالب واژهاي به نام «پژوهش» ميگنجد و دانشگاه، از مهم ترين مراکزي است که اين وظيفه را بر عهده دارد. در دانشگاه استاد بايد ره گشاي حرکت آموزشي پژوهشي مداوم باشد. از سوي ديگر، دانشجو کسي است که، نه تنها در اين مسير بايد مشارکت کند، بلکه بايد سهمي واقعي و مؤثر بر عهده داشته باشد. بدين ترتيب، واژه پژوهش، از حرف به عمل تبديل ميشود. به ديگر سخن، پژوهش آن گاه معنا پيدا ميکند که استادان و دانشجويان، در راه پيشبرد مرزهاي دانش، به تکاپو، تلاش و کوششِ پي گير ادامه دهند و به افقهاي جديدي در وادي علوم دست يابند.
امروزه در هر نظامي، دانشگاه محلي براي توليد علم و نوآوري است. بدون ترديد در اين دنياي بزرگ و اين طبيعت سترگ، ناشناختههاي فراواني وجود دارد. توليد علم يعني پيمودن راههايي که ديگران نرفتهاند، دستيابي به آنچه تاکنون بشر به آن دست نيافته است و کشف ناشناختههاي فراوان موجود. از ديدگاه رهبر انقلاب يکي از وظايف دانشگاهها، نوانديشي علمي و تبديل آن به انگيزهاي عام و مطالبهاي عمومي است. لازمه اين معنا، اهميت دادن به علم است. مقدمات، برنامهريزي و اهتمام شديد به بهره بردن از وقت وامکانات دانشگاه، موجب ميشود توليد علم، از شعار و آرمان به درآيد و صورت عمل به خود پذيرد.
دين مبين اسلام، در جايگاه مکتبي آموزشي، مجموعهاي است از باورها و نگرشها، اخلاقيات و ارزشها، و نيز شعائر و مناسک ديني، از سوي ديگر، دانشگاه، مجمعي از دانشجو، استاد و برنامههاي آنهاست. بنابراين، تحقق اسلامي شدن دانشگاهها، به اين معناست که فضاي کلي حاکم بر استاد و دانشجو و محتواي درسي آنها، فضايي در راه تحکيم باورها و انديشههاي ديني باشد. پس آن مجموعه علمي، متناسب با ارزشهاي اسلامي و نياز جامعه مذهبي حرکت کند و اسلام و ايمان، در درون آن و با عنوان پايه و زيربناي نظريات مطرح گردد. بدين ترتيب، زماني که دانشگاه اسلامي شکل گيرد، فضاي ديني و انساني تحقيقات، پرورش روحي و علمي، و نيز استقلال جامعه اسلامي عملي ميشود.
|
|||
|
امسال نیز همچون سال های گذشته با آغاز سال تحصیلی دانشگاه ها بسیاری از صاحبنظران درباره دانشگاه و همچنین نقاط قوت و ضعف آن سخن به میان می آورند، اما نکته ای که معمولاً درباره دانشگاه مغفول می ماند، این است که زمانی که درباره دانشگاه و علوم دانشگاهی صحبت می کنیم، نباید فراموش کنیم که اگرچه بعد از انقلاب اسلامی ایران دانشگاه رنگ و لعاب اسلامی پیدا کرد اما ریشه های غربی آن باقی ماند و همین امر پارادوکس های فراوانی را در ذهن جامعه ای که انتظار داشت دانشگاه یکی از موتورهای اساسی حرکت برای آرمان های انقلاب اسلامی باشد، ایجاد کرد.
در حقیقت دانشگاه ها باید تربیت و اصلاح انسان ها، دانشمندان و متخصصان را در دستور کار خود قرار دهند.
چنین اصلی در دانشگاهی رخ خواهد داد که به معنای حقیقی اسلامی باشد و مطلوب حضرت امام (ره) هم همین بود که می فرمودند: «ما می گوییم دانشگاه باید از بنیان تغییر بکند و اسلامی باشد.» و ایشان خیلی خوب این حرف را معنا کردند و فرمودند: «معنی اسلامی شدن دانشگاه این است که استقلال پیدا کند و خودش را از غرب جدا کند و خودش را از وابستگی به شرق جدا کند و یک مملکت مستقل، یک دانشگاه مستقل، یک فرهنگ مستقل داشته باشیم.»
ایشان در جمله ای دیگر نیز به مسئله استقلال اشاره می کنند و می فرمایند: «باید دانشگاه ها بیدار شوند، باید از همین دبستان تا آن آخر دانشگاه از این افکار غربزده تهی بشوند و شرق روی پای خودش بایستد.»
امروز اگرچه در دانشگاه پیشرفت های عظیمی در زمینه انرژی هسته ای، سلول های بنیادی ، شبیه سازی حیوانات، درمان ضایعات نخاعی و کشف داروی ایدز و . . . داشته ایم اما هنوز آن تحول علمی بزرگ در علوم بویژه علوم انسانی صورت نگرفته است، چرا که وقتی فلسفه حیات انسان در گفتمان اسلامی با محوریت خداوند تعریف می شود، باید توجه به همه ابعاد و وجوه انسان، برعلوم انسانی حاکم شود و این قطعاً با ماهیت علوم در غرب که بهره ای جز لاشه علم ندارند و در نهایت دچار نسبی گرایی و نهیلیسم می شوند، باید متفاوت باشد.
دانشگاهیان باید آن نقطه آرمانی که قرار است جامعه به آن سمت و سو هدایت شود را مشخص کنند و دریابند آن نقطه ای که باید تلاش شود تا به آن دست یابیم کجاست دارای چه ابعاد و زوایایی است و دائم بررسی کنیم که آیا جامعه ای که می خواستیم بسازیم و می خواهیم بنا کنیم، همین است و اصلاً آیا ما در این مسیر هستیم.
سايت : آفتاب
1- نقش وقف در تحقق هدف اصلي و اولي:
چنانچه پيش از اين گذشت، هدف اساسي و اصلي همهی نظامهاي اسلام، از جمله نظام اقتصادي اسلام، كمال ابدي يعني تقرب الي الله است. از ديدگاه قرآن كريم روايتهاي معصومين(ع) انفاقهاي مالي چه واجب و چه مستحب براي نيل به اين هدف نهايي نقشي بس عظيم و اساسي دارند كه به عنوان نمونه، در اين جا مواردي يادآوري ميشود:
1) قرآن كريم در موارد متعددي از انفاق به عنوان جهاد مالي در كنار جهاد با جان، ياد كرده است، مانند: مؤمناني كه بدون عذر از جهاد بازنشستهاند با آنان كه با مال و جان خود در راه خدا جهاد ميكنند، برابر نيستند، خدا مجاهدان به مال و جان را بر نشستگان برتري بخشيده است.
2) در موارد متعدد هدف از مالياتها و انفاقهاي مالي در اسلام، از جمله زكات و وقف در نزد بسياري از فقيهان قصد قربت است. اين انفاقها، گذشته از جنبه اقتصادي، همانند نماز و روزه عبادت هستند، و غرض اصلي از عبادات قرب الهي است. به پرستش خداي خود مشغول باش تا يقين بر تو فرا رسد.
3) در بسياري از آيات قرآن كريم، به دنبال واژهی «انفاق»، واژهی «في سيبل الله» و مانند آن ذكر گرديده است. به عنوان نمونه:
«مثل آنان كه مالشان را در راه خدا انفاق ميكنند و در پي آن منتي نگذارند و آزاري نكنند، آنها را پاداش نيكو نزد خدا خواهد بود».
4) در آياتي از قرآن كريم، هدف روشن انفاق و گرفتن صدقه، تزكيهی نفس و رسيدن به «بر» و نيكي ذكر شده است. در سورهی آل عمران ميفرمايد:
«هرگز به مقام نيكوكاران و (خاصان خدا) نخواهيد رسيد، مگر آن كه از آنچه دوست ميداريد (و بسيار محبوب است) انفاق كنيد».
شأن نزول اين آيه، وقف و صدقه است. با نزول اين آيه كساني چون ابوطلحهی انصاري به فكر صدقه دادن و وقف كردن بهترين اموال خود افتادند. اين آيه، راه رسيدن به «بر» را انفاق چيزهايي دانسته كه مورد علاقه و محبت انسان است و روشن است كه «بر» چه به معناي ثواب از جانب خدا و يا انجام فعل خيري كه پاداش الهي را به دنبال دارد،
مصداق اصلي و حقيقي آن، قرب الهي و سعادت و كمال ابدي انسان خواهد بود.
در آيهی، اي رسول! از اموال مؤمنان صدقات را دريافت دار تا با آن صدقههاي نفوس آنها را (از پليدي و... پاك و پاكيزه سازي و...)هدف از دريافت صدقه از مؤمنان تطهير و تزكيهی نفوس آنها به وسيلهی صدقه (و انفاق مالي) دانسته است. علامه طباطبايي در اين باره مينويسد:
تطهير يعني ازالهی اوساخ از يك چيز تا وجود آن صاف گردد و براي نشو و نما و ظهور آثار و بركات، مستعد و مهيا گردد و تزكيه عبارت است از: رشد دادن و اعطاي رشد به آن به وسيله لحوق خيرات و ظهور بركات، همانند درختي كه قطع زوايد از فروع و شاخههاي آن، باعث زيادي در حسن و نمو آن و نيكويي ميوههايش ميشود. از اين رو، جمع بين تطهير و تزكيه در آيه از تعابير لطيف است.
بنابراين همهی انفاقهاي مالي، از جمله وقف، براي انسان به منزله هرس كردن درخت از اضافات است كه او را در مسير نيل به هدف اصلي و نهايياش ياري ميدهد و در اين جهت به او سرعت ميبخشد.
2 - نقش وقف در تحقق اهداف فرعي اقتصاداسلامي
تأثير وقف بر استقلال اقتصادي (و سياسي) و رشد و توسعه
وقتي سخن از تأثير وقف بر استقلال اقتصادي و رشد و توسعه مطرح ميشود، هرگز به اين معنا نيست كه وقف به تنهايي ميتواند همهی ابعاد و زواياي گوناگون اقتصاد يك ملت را دربرگيرد، به طوري كه بر اقتصاد كشور به منابع مالي ديگر نيازي نباشد، بلكه منظور اين است كه وقف به عنوان يك سرمايهی عظيم مالي ميتواند در اين سمت و سو داراي نقش سازنده و قابل توجه باشد. همچنين به اين معنا نيست كه برخلاف اهداف واقفان، درآمد وقف را از موارد اصلي مصارف آن كه در وقفنامهها آمده است، منحرف كنيم و آنها را در راه تحقق استقلال اقتصادي و رشد و توسعه به كارگيريم و به مصرف برسانيم.
حقيقت اين است كه ميتوان سرمايههاي عظيم وقف را نيز همانند ديگر سرمايهها با رعايت همهی جوانب وقف، موازين شرع اهداف واقفان را در جريان فعاليتهاي توليدي و خدماتي قرار داد و آنها را از حالت ركود به حالت تحرك و پويايي هدايت كرد تا به اين وسيله به رشد و توسعه و استقلال اقتصادي (و سياسي) كشور كمك شايان و قابل توجه باشد و همچنين بر سرمايههاي اوقاف افزوده شود كه اين امر يقيناً در راستاي اهداف واقفان است...
منبع سايت : حوزه
وقتی به تاریخ موقوفات نظر می کنیم، بین وقف و شکوفایی تمدن اسلامی رابطه ای جدی و اساسی می یابیم؛ در تاریخ اسلامی، اولین واقف رسول خدا بود و اولین موقوفات به دست ایشان، مسجد قبا و مسجد النبی و حوائط سبعه (بُستان های هفتگانه) بود ماهیت این موقوفات نشانگر فرهنگی بودن وقف در نگرش اسلامی است. پس از پیامبر نیز هزاران مورد برای وقف اختصاص داده شده است (چه در کشورهای مختلف اسلامی و چه در کشورهای غیر اسلامی که مسلمانان در آنجا زندگی می کنند) نقش این موقوفات در فرهنگ و تمدن اسلامی، آنچنان گسترده است که برخی پژوهشگران با مطالعه تاریخ اسلام و فرهنگ و تمدن اسلامی دریافته اند که وقف در پنج زمینه کارکرد مثبت داشته و سبب رونق و پویایی دین مبین اسلام گردیده است. که عبارتند از ؛
الف ـ عبادت و معنویت: از عهد رسالت و توسط پیامبر اکرم (ص) اموالی به ساخت مسجد اختصاص یافت، موقوفاتی برای خدمات بر زائران حج وجود داشته و افرادی در راه مکه حتی چاه های آب حفر می کردند و آنها را وقف می نمودند و این مساجد که بخشی از تمدن اسلامی را تشکیل می دهند بر پایه وقف اداره می شده اند.
ب ـ آموزش و پرورش: بعد از موقوفات عبادی، وقف زیادترین حجم موقوفات را تشکیل داده است، مدرسه ها ، کتابخانه ها، مکتب خانه ها، قرآن خانه ها و حدیث خانه های متعددی با اموال موقوفه ساخته یا اداره شده است. در میان موقوفات تعلیمی وقف کتاب و کتابخانه از جایگاه ویژه ای برخوردار بوده است ـ در جهان اسلام همواره چهار نوع کتاب خانه وقفی و چهارگونه کتاب وقفی وجود داشته است:
1. کتابخانه های مساجد مانند جامع میافارقین، ابوحنیفه بغداد، جامع الازهر قاهره، جامعِ نیشابور، مسجد نبوی که کتابخانه های وقفی بزرگی داشته اند
2. مدارس و دانشگاه ها مانند مدرسه نظامیه، مدرسه مستنصریه و مدرسه ابو حنیفه؛
3. کتابخانه های مستقل مانند دارالعلم موصل، دارالعلم بغداد، دارالحکمة قاهره؛
4. کتابخانه های خصوصی عالمان و سیاستمداران مانند کتابخانه خطیب بغدادی (463 ق)[
ج ـ جهاد و تبلیغ: نقش وقف در ساخت پادگان های نظامی، برج ها قلعه ها، خرید و ساخت اسلحه برای دفاع از امت اسلامی به گونه ای بوده که اساساً بدون این موقوفات، حفاظت از کیان مسلمانان امکان پذیر نبوده است.
د ـ عدالت و تأمین اجتماعی؛ اقشار کم در آمد یا فاقد در آمد و امکانات ضروری زندگی که به نام مستمند و فقیر شناخته شده اند، همواره وجود داشته است. در کنار اینان قشر مرفهی هم وجود داشته است. تدبیر شریعت اسلام برای ایجاد توازن اجتماعی وقف است.
عناوینی که در تاریخ اسلام گزارش شده عبارتند از: وقف خانه ایتام ، وقف نان و طعام ، وقف لباس و پوشاک، وقف محل مسکونی برای فقیران بدون مسکن، وقف غسل و کفن و دفن فقیران ـ وقف آب انبار ، وقف آب آشامیدنی و ...
هـ ـ پزشکی و درمان عمومی: بخشی از وقف صرف بیمارستان سازی، اداره بیمارستان ها و درمانگاه ها، تأمین هزینه های پزشکی و طبابت شده است. بیمارستان عضدالدوله بویهی در بغداد.بسیار بزرگ بود و امکانات فراوانی داشت که در سده چهارم به طریق وقفی ساخته شد. تأثیرات گسترده وقف در حوزه های پنجگانه، نشانگر این است که باید با اطلاع رسانی گسترده تر مردم را با این نهادام و زیر بنایی آشنا تر کرد و نقش مؤثر وقف در این حوزه ها را نشان داد.
و- پویایی فرهنگ: ساز و کار فرهنگ تا حد زیادی منوط به کارکرد وقف است. عدم معصیت در موقوف یکی از شرایط پذیرفته شدن وقف است مثلاً برای کارهای خلاف شرع نمی توان وقف کرد. وقتی شرایط و دیگر مباحث مرتبط با وقف را در فرهنگ اسلامی مطالعه می کنیم در می یابیم که شریعت برای وقف اهداف عالی و رسالتی زیر بنایی و اساسی و گسترده، در نظر گرفته است. به همین دلیل بود که نهادهای فرهنگی بزرگی در سرزمین های اسلامی مثل بیت الحکمه در دوره مأمون عباسی تاسیس و دایر شد.
خواجه نظام الملک با استفاده از اوقاف، مدارس نظامیه را در سراسر جهان اسلام گسترش داد. قابل توجه است در دوره های قدیم که سرمایه هایی مانند نفت در اختیار اداره کنندگان جامعه نبود، همه نهادهای فرهنگی با اوقاف و وجوهات به خوبی اداره می شد.
به نظر می رسد در دوره ی معاصر کارکرد وقف در این زمینه کمتر شده است. یکی از دلایل این کاهش انباشت ثروت در برخی جاها در دست بعضی افراد است مرتفع شدن مشکلات فرهنگی جامعه های اسلامی تا حد زیادی منوط به گسترش اوقاف و استفاده در دست از وقف است.
به هر حال باید وقف را زمینه ساز و بستر ساز تحقق اهداف دین و مقاصد شریعت بدانیم و در راه گسترش فرهنگ دینی از آن استفاده کنیم.
وابستگی اوقاف و فرهنگ دینی از چند جهت قابل ملاحظه است:
با وقف مکان هایی همچون مساجد، فرهنگ دینی نهادینه می شود.
به دلیل فساد زایی تکاثر ثروت، وقف از تکاثر پیشگیری می کند و توازن اجتماعی به وجود خواهد آورد.
با گسترش عدالت اجتماعی از طریق وقف، کارآمدی و موفقیت دین در جامعه تضمین می شود و از این طریق فرهنگ دینی بسط می یابد.
آرامش روانی که برای واقفان پدید می آید، به نوعی به سلامت روحی و اجتناب از گناه منجر می شود از این رو، فرهنگ دینی توسعه پیدا می کند.
منبع : سايت پژوهشكده امام محمد باقر عليه السلام
تعداد صفحات : 5