loading...
افق (آينده ايران..)
بيشه بازدید : 38 یکشنبه 05 شهریور 1391 نظرات (0)

اگر تبلیغ دین نباشد، عالم عبث و بیهوده است. تبلیغ فقط راز کربلا نیست، بلکه راز هستی هم هست. تبلیغ دین تنها مسئولیت و رسالت پیامبران الهی است. در آیات کریمه قرآن خداوند متعال به رسول اکرم(ص) می‌فرماید: «تو هیچ وظیفه‌ای جز ابلاغ نداری»

در تبیین جایگاه تبلیغ، سه نکته را می‌توان بیان کرد:

1. نقش حیاتی تبلیغ در شهادت امام حسین(علیه السلام)

2. رسالت منحصر به فرد پیامبر

3. وابسته بودن عالم هستی به تبلیغ

اگر امکان تبیلغ از بین برود عالم به پایان می‌رسد. یعنی زمانی حیات عالم معنا دارد که زمینه برای امکان ابلاغ دین باشد.

تبلیغ دین برای عموم مؤمنین یک وظیفه نیست، بلکه در حکم یک ویژگی است. یعنی ناخواسته این عمل را انجام می‌دهند. اساساً شیعه بدون تبلیغ نمی‌تواند زندگی کند. جامعۀ الان ما بیش از هر زمانی نیاز به تبلیغ دارد. اگر جوانان مذهبی و متدین ما که خودشان اهل نماز اول وقت و روضۀ امام حسین(علیه السلام) هستند، به اندازه یک شیعۀ حداقلی توان تبلیغ داشته باشند، ما به سرعت جهان را خواهیم گرفت.

راه های روش‌های تبلیغ دین

عملیات تبلیغ دین به روش‌های مختلف برای همۀ آدم‌هاست. همه می‌توانند دین را تبلیغ کنند. در بسیاری از مواقع تبلیغ دین به روش امر به معروف و نهی از منکر است. اما گاهی امر به معروف و نهی از منکر نمی‌خواهد، نصیحت می‌خواهد. بسیاری از مواقع نصیحت لازم نیست، باید موعظه کرد، گاهی فقط اطلاع‌رسانی لازم است. گاهی اطلاع‌رسانی لازم نیست، درد و دل می‌خواهد. گاهی درددل نمی‌خواهد، ابراز احساسات تبلیغی کفایت می‌کند. لذا تبلیغ دین منحصر به سخنرانی کردن نیست، روش‌های زیادی دارد.
راههای تبلیغ در زندگی روزمره

گاهی از اوقات فقط از راه چهره به چهره و رفاقت می‌توان اثر گذاشت. لذا یکی از راههای تبلیغ، برقراری رابطۀ نزدیک و رفاقت کردن است. گاهی برای تبلیغ دین باید رفاقتی برخورد کرد. مثلا بعضی‌ها فقط از طریق شما که فامیلشان هستید، دستشان گرفته می‌شود. بعضی از همسایه‌هایتان اگر شما بروید سراغشان هدایت می‌شوند.

اگر انسان عرق تبلیغ دین داشته باشد، در زندگی روزمره راه‌های زیادی برای تبلیغ دین پیدا می‌کند. ممکن است با گذاشتن یک نوار روضه در ماشین ذکر اباعبدالله الحسین(علیه السلام) را تبلیغ کنید. یا با نصب پرچمی بر در خانه‌تان، یا آرمی بر روی ماشین. با این تبلیغ کردن، شما اثر گذار خواهید بود.

امر تبلیغ را منحصر به سازمان نبلیغات اسلامی و صدا و سیما نکنیم. اثری که در تبلیغ چهره به چهره وجود دارد، هیچ‌گاه در صدا و سیما نیست.

چند نکته در مورد آداب تبلیغ

1. روایتی است از امام صادق(علیه السلام) که می­فرمایند:«کسی که می­خواهد کار تبلیغی بکند باید به تفاوت اخلاق­ها آگاه باشد» مثلاً دو نفر که هر دو اهل دروغ گفتن هستند با هم متفاوتند، لذا برخورد خداوند با آنها یکسان نیست.

2. بدانید که بدترین انسان­هایی که به دست شما هدایت می­شوند، چه بسا از خود شما بهتر باشند. حتی کسانی که به وسیله شما هدایت نشوند، شاید بهتر از شما باشند. امام صادق می­فرمایند:« اگر کسی دربارۀ کسی بدی بگویید خدا این را نمی­بخشد. خداوند نه تنها او را می­بخشد، بلکه وزر و وبال اعمال او را در گردن فردی که اینگونه گفته می­اندازد. که چرا به کرم خداوند خود بی­احترامی کردید» البته این غیر از امثال کسانی که غزه را به خاک و خون کشیدند، و دشمنان دین و اهلبیت­ اند. حساب اینها جداست.

3. حضرت امیر(علیه السلام) در یکی از روایاتشان به نکته­ ای دیگر از نکات تبلیغ اشاره می­کنند و می­ فرمایند« قلب انسان­ها دارای اقبال و ادبار است، وارد شوید از طرف اقبال آن، پس همانا اگر قلب ادبار داشته باشد کور می­شود» ببینید کدام درب دلش باز است. گاه می‌بینید که باب الحسینِ دلش باز است. از همان جا بروید و کار تبلیغی انجام دهید.

بيشه بازدید : 64 دوشنبه 30 مرداد 1391 نظرات (0)

1. با احمق بحث نکنیم و بگذاریم در دنیای احمقانه خویش خوشبخت زندگی کند.

2. با وقیح جدل نکنیم چون چیزی برای از دست دادن ندارد و روح ما را تباه می‌کند.

3. از حسود دوری کنیم چون اگر دنیا را هم به او تقدیم کنیم باز از زندان تنگ حسادت بیرون نمی آید.

4. تنهایی را به بودن در جمعی که ما را از خودمان جدا می کند، ترجیح دهیم.

5. از «از دست دادن» نهراسیم که ثروت ما به اندازه شهامت ما در نداشتن است.

6. بیشتر را بر کمتر ترجیح ندهیم که قدرت ما در نخواستن و منفعت ما در سبکباری است.

7. کمتر سخن بگوییم که بزرگی ما در حرفهایی است که برای نهفتن داریم، نه برای گفتن.

8. از سرعت خود بکاهیم، که آنان که سریع تر می دوند، فرصت اندیشیدن به خود نمی دهند.

9. دیگران را ببینیم، تا در دام خویشتن محوری، اسیر نشویم.

10. از کودکان بیاموزیم، پیش از آن که بزرگ شوند و دیگر نتوان از آنان آموخت.

بيشه بازدید : 66 دوشنبه 23 مرداد 1391 نظرات (0)

امروز مسئله بزهكاری نوجوانان و جوانان به صورت یكی از حادترین مسائل اجتماعی جوامع مختلف درآمده است. پیدایش جوامع و ارتكاب جرم از آغاز با یكدیگر همراه بوده اند. زیرا از روزی كه افراد دور هم جمع شده و تشكیل جامعه داده اند جرم نیز با آنان همراه شده و گسترش یافته است. رسوخ بزهكاری در میان نوجوانان و جوانان كه سازندگان اجتماع فردا هستند و ریشه دار شدن آن موجب بیم و نگرانی بیشتری شده است.
اجتماعی را نمی توان یافت كه در آن جرم وجود نداشته باشد. «لاكاساین» می گوید: «بزهكاری یك میكروب اجتماعی است. این میكروب در محیطی كه آمادگی پروراندن تبهكار نداشته باشد بروز نكرده و جرمی اتفاق نمی افتد.» بررسی های مختلف نشان داده است كه محیط خانواده رابطه مستقیمی با بروز رفتار بزهكارانه و انحرافی دارد.بزهكاران اغلب دارای والدینی نامناسب و محیط خانوادگی متشنج و ازهم گسیخته هستند. این افراد اغلب در برابر والدین مقاومت می كند. به طور كلی این افراد كسانی هستند كه بالقوه نیروی بزهكارانه فراوانی در وجود خود دارند.اما اینكه این نیروها روزی به بالفعل تبدیل شوند بستگی به طرز رفتار والدین و سایر افراد خانواده و محیط اجتماعی كه در آن قرار می گیرند، دارد. وضع خانوادگی و محیط عاطفی عوامل بسیار مهمی در بروز بزهكاری است. وقتی كه در خانواده ای همبستگی بین افراد وجود نداشته باشد و فرد فاقد روابط عاطفی صحیح باشد، بروز رفتارهای بزهكارانه قابل پیش بینی است. از دیگر عوامل مهم در بروز رفتارهای بزهكارانه فقر و شرایط سخت زندگی است.
اختلافات والدین نیز آثار بسیار سویی در فرد بر جای می گذارد. در واقع ریشه رفتارهای بزهكارانه نوجوانان و جوانان را می توان در همین تنش های خانوادگی دانست. محرومیت از والدین نیز می تواند شرایطی را به وجود آورد كه زمینه مساعدی برای بروز بزهكاری باشد. از طرفی وجود والدین معتاد یا داشتن خواهر یا برادری كه رفتارهایی بزهكارانه دارد خطر افزایش بزهكاری را در اعضای جوان خانواده افزایش می دهد. این گونه خانواده ها مهارت های تربیتی لازم جهت فرزندپروری را ندارند، و خود زمینه ای برای بروز رفتارهای منحرف ایجاد می كنند.
بعد از خانواده مهم ترین محیط تربیتی مدرسه است كه در واقع یكی از مراكز مهم اجتماعی كردن فرد بعد از خانواده به شمار می آید. متاسفانه مدارس ما آموزش های ضروری از جمله آموزش مهارت های زندگی را به افراد نمی دهند، بنابراین جوانان توانایی های لازم را برای روبه رو شدن با مسائل زندگی ندارند. آموزش درس های بی محتوا كه نتیجه ای جز اتلاف وقت ندارند. جوان با این آموزش ها غیرمفید و با تحمل استرس های بسیار زیاد بعد از پیروزی بر غول كنكور وارد دانشگاه می شود. در محیط دانشگاه نیز همین آموزش های غیرضروری تكرار می شود و در نتیجه منجر به دلزدگی و سرخوردگی جوان پس از فارغ التحصیلی می شود و به دلیل عدم دستیابی به شغل و حرفه مناسب و دلخواه سبب فرار آنها از درس و كلاس، بیكاری، عقب ماندگی و كشیده شدن به كارهای كاذب و یا انحرافات مختلف می شود.
همان گونه كه می دانیم جوانی دوره بحران و زمان شورش است. تمایلات جنسی در این دوره افزایش می یابد و اگر تحریك یا منع شود، احتمالا به تمایلات شدیدتر منتهی می شود و گاه به انحراف جنسی می انجامد. از طرفی بحث تفریح و سرگرمی جوانان نیز مطرح است رسانه ها از جمله سینما، ویدئو و ماهواره تغییراتی را در ارزش ها ایجاد كرده اند. این تغییرات موجب عدم پذیرش رفتارهای جوانان توسط والدین می شود.
نظارت خانواده بر دوستان و محیط های انتخابی كه جوان در آنها رفت و آمد می كند می تواند در مواقعی كه فرد در معرض خطر قرار می گیرد كمك شایانی باشد. توجه داشته باشیم كه نظارت و كنترل با هم تفاوت بسیاری دارند، اگر فرد احساس كند كه توسط والدین كنترل می شود و مدام زیر ذره بین آنها قرار دارد، مقاومت خواهد كرد و مسائل و مشكلات خود را نزد آنان بیان نمی كند.
از طرفی در مدارس و دانشگاه ها نیز باید آموزش های مفیدی ارائه شود تا جوان دچار سردرگمی و سرخوردگی نشود. بحث اشتغال جوانان مسئله بسیار مهمی است. زیرا بیكاری منشاء مشكلات بسیاری از جمله مشكلات رفتاری و بزهكاری است كه در این زمینه دولت نیاز به برنامه ریزی های بلندمدت دارد.
وسایل ارتباط جمعی نیز در بروز بزهكاری از اهمیت ویژه ای برخوردارند در مورد امور جنسی و خشونت و پرخاشگری رسانه ها تاثیر زیادی بر جوانان دارند. نمایش فیلم های خشن و وحشیانه و صحنه های هیجان انگیز در افزایش كج روی ها تاثیر بسزایی دارند.
بحث قدیمی اوقات فراغت جوانان با وجود آنكه بارها به آن پرداخته شده است اما متاسفانه هنوز كاستی های چشمگیری ملاحظه می شود. جوانی كه نتواند هیجانات خویش را از راه سالم تخلیه كند به راه های ناسالم تخلیه هیجانی روی می آورد. یكی از این راه ها خلافكاری های مربوط به رانندگی است. جوان به دنبال جنب و جوش و فعالیت است و به دلیل نبودن محیط مناسب، عرصه خیابان ها و بزرگراه ها را مكانی برای رسیدن به این نیاز طبیعی خویش می یابد. سرعت و سبقت، مزاحمت برای عابران پیاده در كوچه و خیابان یا صف ایستادگان كنار خیابان، سوار كردن مسافر به قصد آزار و بسیاری از این موارد كه بارها و بارها شاهد آن بوده ایم.
توسعه امكانات در روستاها و شهرهای دورافتاده نیز به كاهش مهاجرت ها می انجامد. كاهش مهاجرت، كاهش حاشیه نشینی را به همراه خواهد داشت و بدین ترتیب از بروز جرم و جنایت پیشگیری خواهد شد.

بيشه بازدید : 67 دوشنبه 16 مرداد 1391 نظرات (0)

مدرنیسم از جمله مفاهیمی است که در فرهنگ عمومی واجتماعی ما تعاریف مشخص قابل ارائه وجا افتاده ای ندارد. بعضی ها مدرنیسم را مساوی غرب گرایی وسکولاریسم می دانند .عده ای آن را در ردیف الحاد وبی دینی قرار می دهند وگروهی مدرنیسم را همان صنعتی شدن وعلمی شدن وحرکت به سوی تکنولوژی می دانند که در این دیدگاه مدرنیسم معادل توسعه در نظر گرفته می شود.

بنابراین تعریف این اصطلاح از شخص به شخص واز گروه به گروه واز نهاد به نهاد فرق می کند.در تعریفی از مدرنیته برخی گفته اند مدرنیته را می توان مجموعه فرهنگ وتمدن اروپایی از رنسانس به این سو دانست.یا آن را امروزگی یا نوآوری((تجدد)) نامید همچنین آنرا به مثابه رویکردی فلسفی واخلاقی برای شناخت امروز رویکردی در جهت گسستن از سنتها تلقی نمود.همچنین گفته اند مدرنیته دریافت ذهنی نو از جهان از هستی زمان وتحول تاریخی است.

به عبارت دیگر مدرنیته ذهنییت را در نظر دارد وپدید آورنده یک حالت وروحیه است.بدینگونه مدرنیته مشخصه وصفت عصر جدید است.

بنابراین مدرنیته همچون متنی است که به صور مختلف می توان آن را قرائت نمود.حتی در اروپا سه سنت انگلیسی زبان فرانسوی وآلمانی به سه گونه متفاوت مدرنیته ومنطق درونی ومفاهیم کلیدی آنرا مورد برسی و بحث قرار می دهند.به گونه ای که از آن به عنوان معضل مدرنیته ذکر می شود.معادل فارسی که برای اصطلاح مدرنیته به کار برده می شود تجدد می باشد.مدرنیته کلمه ای است که از صدوپنجاه سال پیش تا کنون آن را معادل تجدد دانسته اند مدرنیته شاید همان است که در فرهنگ یکصد سال اخیر ایران کم وبیش تجدد نام گرفته است.

اما تعریف تجدد به معنای گوناگونی بکار رفته که جمع بین آنها دشوار به نظر می رسد به عنوان مثال تجدد یعنی نوگرایی /تجدد به معنای فرهنگ وتمدن مدرن غرب است/تجدد یعنی شالوده فکری وعقلی با توجه به طبیعت دوره جدید و تجدد عبارتند از تغییر سنتها تغییر مصرفهای گوناگون زندگی مادی از کهنه تا جدید و به عبارتی متجدد شدن یعنی شبیه اروپایی شدن متجدد یعنی متجدد در مصرف وبالاخره تجدد معادل روز آمدی به کار برده می شود.

دو اصطلاح مدرنیته ومدرنیسم گاهی به صورت مترادف به کار برده می شوند ولی معمولا"میان آنها تفاوت وتمایز قائل می شوند . مدرنیته در نقطه ای خود را از مدرنیسم جدا می کند. شاید بتوان گفت مدرنیسم بیشتر نو شدن وتحول در اقتصاد تکنولوژی و جوانب دیگر جامعه را در نظر دارد حال آنکه مدرنیته نه فقط نو گرایی بلکه دریافت ذهنی نو از جهان از هستی زمان تحول تاریخی است.

بنابراین اگر مدرنیسم نمودهای بیرونی تمدن غرب است و مدرنیته عناصر درونی فکری فلسفی است اگر مدرنیسم معادل نو شدن تلقی شود منظور نو شدنی است که از رنسانس به این سو در جامعه غرب آغاز ومراحل گوناگون را پشت سر گذاشته که محصول آن تمدن کنونی غرب است.بدین گونه معادل نوگرایی تلقی می شود و منظور از آن گرایش و تمایل به نو شدنی است که در جامعه غرب تحقق یافته است.

هر چند در جامعه غرب در عرصه های گوناگون از جمله در عرصه علم وهنر جهشها وابتکاراتی صورت گرفته است که به نحوی عنوان نو گرایی ومدرنیسم بخود می گرفتند اما در عرصه تقابل غرب و جهان سوم مدرنیسم یک برون مرزی محسوب شده و ویژه کشورهای جهان سومی است که خواهان تحقق وعینیت بخشیدن به نو شدن در درون جوامع خود هستند.حوزه هایی که مدرنیسم در آنها متجلی گشت علم/هنر/فلسفه وتکنولوژی می باشد در بعد فلسفی اراء دکارت /کانت وهگل و در بعد جامعه شناسی ماکس وبر از اهمیت خاصی برخوردار است.

الف) دکارت: قلمرو فلسفه مدرن را ((من می اندیشم)) دکارت تعیین کرد این من در واقع عبارت است از عنصر شک کننده ای که شناخت جدیدی را آغاز می کند و به همه چیز شک می کند جز به خود. در دیدگاه دکارت من ذهن منفعلی نیست که فقط دنیای بیرون را بازتاب کند بلکه این من محور اصلی هستی است ودر این فلسفه انسان در قلب جهان است بدین گونه انسان گرایی رنسانس در این فلسفه تحقق و توصیه شد و انسان محوری ایدئولوژی مدرنیته گردیده است. از قرن هفتم روح دکارتی به همه قلمروهای شناخت راه یافت و علاوه بر فلسفه ادبیات اخلاق سیاست و نظریه های دولت و جامعه شناسی مسلط شد.در سنت دکارت نقش اساسی خود((یگانه کردن)) نظم عقلانی و کنترل یافته های تجربی است .

.

بيشه بازدید : 48 دوشنبه 16 مرداد 1391 نظرات (0)

جوانهاي ايران چه دختران و چه پسران عصر عجيب و سختي را پشت سر ميگذارند.

مهمترين ويژگي اين عصر جدالي است معنايي كه بين سنت و مدرنيسم در تمامي سطوح جريان دارد.

اين جدال و عصر بحراني واجد برخي از سوالهايي است كه اختلاف در پاسخ دادن به آنها و عدم فهم و يا اختلاف نظر ها بحران هاي متعددي را خصوصا در حوزه فكري و روحي در برابر جامعه جوان ايران گشوده است.

سوالهايي نظير اينكه من و ما كيستيم؟چه مذهبي داريم؟مذهب ماچيست؟ آينده چطور خواهد بود؟چه سرنوشتي در انتظار ماست؟ ايران چگونه بايد باشد؟ الگوي ما در روابط اجتماعي و خانوادگي چيست؟و دهها سوال ديگر ازين دست.

ما با پديده اي مواجه هستيم كه مي توانيم با اندكي تلقي طنز گونه آنرا شترمرغيسم زماني بناميم.

شترمرغ چه صفاتي را داراست؟ يك اينكه هم شتر است هم مرغ، هم بلند است هم ميدود هم تخم ميگذارد و هم هر دو اينها نيست.

اين دقيقا وضعيت بخش هاي بزرگي از جامعه ماست ، خصوصا در بخش هاي مذهبي جامعه ايران كنوني شديدا با اين بحران دست به گريبان هستيم.

زن و مرد هاي مذهبي كه هم مدرن هستند هم ميخواهند مذهبي باشند.

خانمهايي كه هم ميخواهند از امتياز عدم انجام امورات منزل برخوردار باشند مستند به اسلام و آموزه هاي آن و هم مي خواهند كه آزادي هاي بي حدو حصر داشته باشند ، مستند به وضعيت كنوني زنان دنيا.

آقاياني كه ميخواهند هم روابط باز اجتماعي داشته باشند هم ميخواهند از صفوف نماز جماعت و دعاي كميل بي بهره نمانند.

اين وضعيت يك دوگانگي شخصيتي و يك تحول اجتماعي عميق را در جامعه ايران هر روز به پيش مي برد و باعث ميشود در چند سال آينده صورت فرهنگي ايران كاملا متفاوت با آنچه ديروز و امروز مي بينيم باشد.

عدم توانايي نخبگان فرهنگي و فكري جامعه و حتي درگيري خود آنان به همين جدال سنت و مدرنيسم باعث ميشود تا سازگاري اين دو مقوله امكان پذير نباشد و يكي فداي ديگري و هر دو فداي خامي فكري و نسنجيدگي برداشت ها شود.

در واقع كسي نمي داند كه بالاخره وظيفه كانون هاي نظر ساز و ايده پرداز در برابر اين جدال پرهزينه سنت و مدرنيسم در شئون مختلف زندگي جوان ايراني چيست.

در اين ميان عرصه هايي چون زندگي خانوادگي ، مديريت و روابط اجتماعي ، نقش ها و مسئوليت هاي اجتماعي و...بيشترين آسيب را مي بينند.

تعريف نقش ها و آستين بالا زدن حوزه هاي نظر پردازي در اين باره و بكار گيري نهضت رمان نويسي در ايران ميتواند تا حدود بسيار زيادي ديالوگي سازگار ميان سنت و مدرنيسم را در جامعه ايراني بسط دهد.

اگر اين اتفاقات هرچه سريعتر بوقوع نپيوندد بايد منتظر يك انفجار مهيب اجتماعي باشيم.

منبع : http://bohran.blogfa.com

بيشه بازدید : 72 چهارشنبه 11 مرداد 1391 نظرات (0)

آنچه كه يك دگرگوني اجتماعي را شايسته نام انقلاب مي‏كند، تحول همه جانبه و بنيادي در تمامي عرصه‏هاست كه عمدتاً در پنج عرصه‏ي بينش‏ها و انديشه‏ها، ارزش‏ها، اهداف و آرمان‏ها، احساسات و عواطف و سرانجام  در عرصه عمل و رفتار انسان‏ها رخ مي‏دهد.

 

در هر يك از اين عرصه‏ها بايد بررسي و تحقيق جدي و جامعي صورت گيرد تا ببينيم انقلاب چه كرده است و چه بايد مي‏كرد. من در اين جا صرفاً به تحول در عرصه انديشه و بينش اشاره مي‏كنم و به تبع آن به تحول در بخش علمي كشور (هم به آنچه انجام شده است و هم به آنچه مي‏بايست انجام شود) مي‏پردازم. عرصه انديشه مهم‏ترين عرصه در تحول مي‏باشد، چرا كه تحول عرصه‏هاي ديگر را نيز به دنبال دارد. به دليل همين اهميت است كه خداوند متعال، مقلب القلوب خوانده مي‏شود. خداوند قلب انسان را كه مركز خواسته‏ها، آرمان‏ها و منبع احساس و عاطفه اوست دگرگون مي‏كند. گاهي قلب به مركز فكر و انديشه هم اطلاق مي‏شود.
آنجا كه قرآن كريم مي‏فرمايد: «لَهُم قُلوبٌ لايَفْقَهون بِها» پس معلوم مي‏شود قلب مركز تفقُّه هم هست كه حتي بالاتر از فهم و درك قرار گرفته، چرا كه تفقُّه به معناي فهم و درك عميق است.
به هر حال هر انقلابي ابتدائاً مي‏بايست در قلمرو فكر و عرصه انديشه رخ دهد و آنگاه انديشه به دنبال خود ارزش‏ها و اهداف را دگرگون مي‏سازد و به دنبال آن احساس‏ها و عاطفه‏ها و نهايتاً رفتارها شكل مي‏گيرد.  به قول مولانا :

اي برادر تو همه انديشه‏اي
مابقي خود استخوان و ريشه‏اي
گر بود انديشه‏ات گل گلشني
ور بود خاري تو هيمه‏ي گلخني

بيشه بازدید : 56 سه شنبه 10 مرداد 1391 نظرات (0)

نویسنده اذعان مي دارد که برای علوم انسانی باید اندیشه­ای شود، اما نه با تعطیل کردن برخی از رشته­ها و نه با ترغیب اساتید به بیان حرف­های بومی و نه با تهدید به اخراج آنانی که سخنانی براندازانه دارند و نه با برگزاری نشست­های بی­خاصیت یا شوراهای بی­اساس و شکلی، بلکه :1. اصل اول آن است که دانشمندان و علم­ورزان قدر ببینند و بر صدر نشینند و الا هیچ اتفاقی نخواهد افتاد. قدردانی آن نیست که از آنان تجلیل شود یا به مناسبتی تشویقی مادی از آن­ها صورت گیرد که البته در جای خود لازم­اند، بلکه مهم­تر از آن­ها، شنیدن حرف آنان و اعتبار بخشی به یافته­های آن­هاست.2. ایجاد فضاهای نقد و گفتگو و رسانه­ای کردن آن­ها با طرح پرسش­های بنیادین و به چالش کشیدن صاحب­نظران بدون هیچ هراسی. تصور این که طرح چنین مباحثی به ناآرامی اجتماعی یا فکری و یا تزلزل ایمانی می­انجامد، به مانند مکتوم­سازی مریضی به بهانه دلخوری مریض است. درد را باید شناخت و شناختن آن به فرصت­های آزاد و باز نیاز دارد، چنان که مقام معظم رهبری بارها بر آن تأکید داشته و دارند.3. تحقق نکته پیش گفته دو پیش نیاز دارد؛ یکی ایجاد امنیت برای اندیشه­گران و صاحب­نظران و دیگر ممانعت از برهم­زنندگان و سوداگران شورش! به هر روی این قانون است که هر دو را تضمین می­کند. اگر امنیت پس از بیان نباشد هیچ کس بر یافته­های نوین خویش پای نمی­فشارد یا حتی آن را ابراز نمی­کند و آرامش هنگام بیان نیز امری روشن است.4. دورسازی دولتمردان در هر سطحی از عرصه علوم! این سخن پایه­ای­ترین و در عین حال گزنده­ترین است، اما با اندکی توضیح آن را باز می­کنم. عدم ورود در دو سطح طراحی مدیریتی و دخالت علمی است. در تاریخ اسلام مدارس نظامیه، بیشترین تأثیر را در گسترش آموزش داشت و توجه به اساتید و طللاب زبان­زد همگان گردید، اما به اتفاق نظر تمدن­شناسان، آفتی در تمدن اسلامی به شمار است، چون موجب دولتی شدن دانش­ورزی گردید و آزاداندیشی و نظریه­پردازی را به محاق برد. از این رخداد تاریخی باید بهره گرفت، دانش­ورزی را باید از سیطره­ی سیاست و حکومت خارج کرد و دانشمندان را در طراحی دانش و آموزش آزاد گذاشت و تنها به حمایت مالی و سرمایه­ای بسنده کرد، بی آن­که از آنان پاسخ خواست. دیگر این که باید حریم دانش را محترم دانست و بی­تخصص در هر وادی­ای داخل نشد و گذاشت تا دانشمندان هر رشته­ای خود به ارزیابی و اظهار نظر بپردازند و دولتیان در حوزه مأموریت خویش جولان دهند.5. واگذاری مأموریت­های معطوف به دانش­های انسانی به متخصصان آن دانش­ها و تن دادن به چند و چون­های آنان. واقعیت آن است که دانشمندان علوم انسانی به راحتی حرفی را به عنوان "حرف آخر" نمی­زنند بر خلاف غیر متخصصان این رشته­ها. همین امر برخی را به کژداوری می­کشاند و گمانشان آن است که اینان جرأت اظهار نظر ندارند، غافل از آن که دانایی و تخصص آدمی را به چنین عرصه­ای می­کشاند.6. روش­شناسی­های علوم را باید جدی گرفت و سخنان را با معیار درست عرضه کرد. این وادی اندکی از سوی دانشمندان علوم انسانی سست گرفته شده است، در حالی که رکن رکین هر دانشی است. سنجه یک مدعا را باید تبیین کرد و به مخاطبان این فرصت و حق را داد تا به ارزیابی و درست آزمایی سخنان بنشینند. 

و اما حکایت هم چنان باقی است...

منبع : http://www.khabaronline.ir

بيشه بازدید : 48 سه شنبه 10 مرداد 1391 نظرات (0)

به نظر بنده قبل از بحث درباره ضرورت و چگونگی تحول درباره علوم انسانی باید مشخص کرد که منظور ما از علوم انسانی و اجتماعی چیست؟ البته ممکن است در ابتدا چیستی علوم انسانی و اجتماعی امری واضح به نظر برسد، اما با تحلیل بحثهایی که تا کنون در این زمینه انجام شده است نشان می دهد که گویا در مواضع مختلف مراد از علوم انسانی و اجتماعی تغییر یافته است. اینجاست که احساس می شود اگر بخواهیم یک بحث اصولی در این زمینه را دنبال کنیم باید قبل از هر چیز موضوع بحث را روشن کنیم. ذکر چند مثال می تواند ضرورت مشخص ساختن موضوع بحث را نشان دهد.

در بحثهای اخیر جهت اثبات اهمیت علوم انسانی در جامعه و ضرورت تحول این دسته از علوم به نسبت میان فعالین در حوزه علوم انسانی به فعالین در کلیه حوزه های علمی اشاره شده است. اما با دقت در گزارشهای ارائه شده در می یابیم که در این تحلیل آماری تنها آمار علوم انسانی در دانشگاه ها و مراکز وابسته به وزارت علوم تحقیقات و فناوری مورد توجه قرار گرفته است. در این جا یک سوال مطرح می شود که چرا اساتید، پژوهشگران و فراگیران علوم حوزوی در این آمار مورد توجه قرار نگرفته اند؟ مگر میان ادبیات، فقه، اصول، فلسفه اسلامی و ... که در حوزه و دانشگاه تدریس می شود تفاوت ماهوی وجود دارد؟ این نشان می دهد که در این قبیل گفتگوها تنها علوم انسانی دانشگاهی مد نظر بوده اند.

 در جایی دیگر وقتی قرار است از اهمیت علوم انسانی و ضرورت تحول در این دسته از علوم یاد شود به نقش این دسته از علوم در مدیریت اجتماعی یاد می شود. در استدلالهای دیگر به تعارض مبانی فلسفی این دسته از علوم با معارف اسلامی اشاره می شود. اما این نوع مواجهه با مسئله سوالات دیگری را پیش روی ما قرار خواهند داد. برای مثال کدام یک از علوم انسانی بیشترین نقش را در مدیریت اجتماعی دارند؟ سوال دیگر این که تا کنون مبانی فلسفی و نظری کدام یک از علوم انسانی مورد بررسی قرار گرفته است؟ باز هم با مراجعه به بحثهایی که در این زمینه انجام شده است و مثالهایی که ارائه گردیده است گویا در این بحث تنها علومی همچون اقتصاد، علوم سیاسی، علوم تربیتی، روانشناسی و جامعه شناسی مورد بحث هستند. به یاد ندارم کسی تا کنون از نقش رشته زبان، تربیت بدنی، جغرافیا در مدیریت اجتماعی بحث کرده باشد یا به مشکل تعارض مبانی فلسفی این علوم با معارف اسلامی صحبتی به میان آورده باشد یا از ضرورت تحول این دسته از علوم یاد کرده باشد. پس در این قبیل بحثها تنها بخشی از علوم انسانی و اجتماعی دانشگاهی مورد نظر بوده است و این تعریف متفاوت از تعریف پیشین بوده است.

از سوی دیگر وقتی به برخی دیگر از مباحث انجام شده در این زمینه توجه می کنیم درمی یابیم که برخی از بزرگان از جمله اعضاء محترم فرهنگستان علوم اسلامی، بسیاری از علوم حوزوی را اسلامی نمی دانند. برای مثال این اساتید و پژوهشگران آنچه را در ادبیات رایج فلسفی تحت عنوان فلسفه اسلامی از آن یاد می شود را اسلامی نمی دانند و از ضرورت تدوین فلسفه ای اسلامی یاد می کنند و اقداماتی در این زمینه انجام داده اند. مطابق این تلقی می بینیم که علوم حوزوی هم نیازمند بازنگری هستند و ضرورت دارد که اقداماتی جهت اسلامی سازی آن بخش از علوم حوزوی که اسلامی نیستند انجام گیرد. خوب در این تلقی موضوع بحث از علوم انسانی دانشگاه ها یا بخشی از علوم انسانی دانشگاه ها به کلیه علوم و حتی علوم حوزوی هم گسترش می یابد.

هدف من از نقل این چند دیدگاه تنها اشاره به این نکته بود که نشان دهم وقتی می خواهیم از جایگاه علوم انسانی و ضرورت تحول آن بحث کنیم در گام اول لازم است موضع خودمان را درباره چیستی علوم انسانی و اجتماعی مشخص کنیم.

نکته دیگر این که با عنایت به ارتباط متقابلی که علوم با هم دارند، نمی توان به طور مطلق از اهمیت یک علم نسبت به علوم دیگر و از ضرورت تحول در یک علم مستقل از دیگر علوم یاد کرد. اما چنانچه ما یک طبقه بندی ای از علوم در اختیار داشته باشیم که ربط و نسبت بین آنها را مشخص کند می توان برای اهداف عملی مورد بحث در این گفتگو یعنی تحول در علوم انسانی اولویتی برای برخی از علوم نسبت به علوم دیگر قائل شد و مدعی شد در این بخث مراد از علوم انسانی و اجتماعی آن دسته از علوم است که هم از حیث نظری در سایر علوم تاثیرات بیشتری دارند و هم از حیث علمی در عرصه مدیریت جامعه تاثیرات نقش افزون تری برعهده دارند.

بر این اساس می توان گفت از آنجا که نوع نگاه ما به هستی، معرفت، انسان تاثیرات عمیقی روی تمامی علوم خواهند داشت، علومی همچون فلسفه و کلام و عرفان در خط مقدم بحث اهمیت علوم انسانی و ضرورت تحول در آن قرار می گیرند. در گام بعدی از آنجا که علومی همچون علم اصول در حوزه های علمیه و روانشناسی و جامعه شناسی در دانشگاه تاثیرات فراوانی روی علوم کاربردی دیگر مثل فقه در حوزه و اقتصاد، علوم تربیتی، مدیریت و علوم سیاسی در دانشگاه دارند، این علوم نیز از ویژگی ممتازی در بحث کنونی برخوردارند و در نهایت نظریه های مطرح در علوم اخیری که از آنها یاد شد از آنجا مستقیما در عرصه هدایت و مدیریت جامعه مورد استفاده قرار می گیرند باید مورد اهتمام جدی قرار گیرند.

منبع :‌http://smtmabtahi.blogfa.com

 

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 96
  • کل نظرات : 19
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 8
  • آی پی دیروز : 6
  • بازدید امروز : 29
  • باردید دیروز : 30
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 162
  • بازدید ماه : 177
  • بازدید سال : 333
  • بازدید کلی : 11,936
  • کدهای اختصاصی