loading...
افق (آينده ايران..)
بيشه بازدید : 40 یکشنبه 22 مرداد 1391 نظرات (0)

جوانان عزيز! يكى از چيزهايى كه مى تواند براى پيشرفت كارهاى انسان در زندگى نقش بسزايى را ايفاء كند فراگيرى ( علم و دانش ) است .

معناى علم و دانش چيست ؟

علم و ايمان دو بالى هستند براى سير صعودى انسانها و شكوفا نمودن وجود انسان براى رسيدن به كمال . چرا يادگيرى علم و دانش براى همگان ضرورى است ؟

حضرت على عليه السّلام مى فرمايد: ((بى سوادى مايه و ريشه هر شرّى است )). اولين آيه اى كه بر پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله نازل شد جمله (إ قرا) يعنى (بخوان ) بود حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله گاهى كه در جنگها اسير مى گرفتند مى فرمودند: (اگر هر اسيرى ده مسلمان را تعليم دهد آزاد است ). اين نشان دهنده اهميّت علم و دانش است.

براى ياد گرفتن زمان و مكان مطرح نيست ، از گهواره تا گور و از شرق تا غرب . پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله وارد مسجد شدند، گروهى را ديدند كه مشغول عبادت هستند و گروه ديگرى را ديدند كه مشغول گفتگوى علمى هستند. حضرت هر دو را پسنديدند ولى خودشان در كنار گروهى قرار گرفتند كه گفتگوى علمى داشتند. به افرادى كه روز قيامت از خلافكارى خود عذرخواهى كرده و مى گويند: خداوندا! ما نمى دانستيم . گفته مى شود چرا ياد نگرفتيد؟

احترام معلم بر شاگرد لازم است . معلم پدر علمى انسان است . شاگردان امام صادق عليه السّلام به امام مى گفتند: خداوند جان ما را قربان شما كند.

ما بايد نسبت به معلم خود علاقه شديدى داشته باشيم كه او چشم ما را به كتاب باز و دست ما را به قلم آشنا نمود.

دنياى امروز دنياى علم است . دليل حكومت كفّار بر مسلمانان قدرت علمى آنهاست . همين كه آنها هواپيما و ماشين و تراكتور ساختند و ما نساختيم آنها بر ما مسلط مى شوند. قرآن مى فرمايد: نبايد كفار بر مسلمانان مسلط شوند. در قرآن و روايات تحصيل علم بسيار سفارش شده است . مادرى كه سواد ندارد، فرزندش زودتر مريض و ديرتر خوب مى شود.

كشاورزى كه سواد ندارد، نمى تواند درست از تراكتور استفاده كند، انسان بى سواد هميشه در جامعه خود را ضعيف مى داند. در انتخابات چون نمى تواند نام نماينده خود را بنويسد، گاهى ممكن است كلاه سرش برود و نام ديگرى را به جاى شخص مورد دلخواه خود نوشته و به صندوق بيندازند. درصدى از فرزندان كه در تحصيل نامؤ فقّ مى باشند، از خانواده هايى هستند كه پدر و مادرشان سواد ندارند. كسى كه سواد داشته باشد بهتر و بيشتر مى تواند از آب و خاك استفاده كند. به هر حال اكنون كه به فرمان امام ؛ كلاسهاى نهضت سوادآموزى در اختيار ما قرار گرفته است ، آنهائى كه بى سواد هستند مى توانند با شركت در اين كلاسها باسواد شوند. جوانان و نوجوانان عزيز بايد اين نكته را بدانند اگر جوانى باسواد و هميشه سرگرم تحصيل باشد مى بينيم كمتر يا اصلاً دنبال كارهاى خلاف و نامشروع نمى رود چرا؟ چون علم و دانش و آگاهى مانع آن مى شود و انسان را نسبت به عاقبت آن كار آگاه مى كند و اين باعث مى شود كه انسان جوان در زندگى پاك سرشت بماند پس بشتابيم بسوى دو بال علم و ايمان ، تا در دنيا و آخرت رستگار شويم .(انشاءاللّه )

منبع : كتاب رهگشاى جوانان/ مؤ لف : على رستمى چافى
بيشه بازدید : 47 یکشنبه 22 مرداد 1391 نظرات (1)

علل پيشرفت يك امت و نشانه‏هاى سقوط در بيانى از اميرالمؤمنين (ع) تبيين شده است كه به آن اشاره مى‏شود حضرت فرمود: «يستدلّ على ادبار الدول باربع تضييع الاصول، والتمسك بالغرور، تقديم الاراذل و تأخير الافاضل؛(1) دولت‏ها و جوامع زمانى به انحطاط گرايش پيدا مى‏كنند كه اصول ارزشى از بين برود و نيرنگ به عنوان اصل ارزشى مورد قبول قرار گيرد، فرومايه گان سمت‏ها و مسئوليتها را به عهده گيرند و كسانى كه فاضلند منزوى شوند.

بنابراين اگر انسان با مطالعه دريافت اصول ارزشى در جامعه تضييع شده و تباه گرديده و نيرنگ و غرور و فريب جاى آن را گرفته و همچنين اگر پست‏هاى حساس جامعه در اختيار فرومايگان قرار گرفته و انسان‏هاى فاضل و شريف از تصدى آن مشاغل محرومند ، مى‏تواند استدلال كند كه آن جامعه به سوى سقوط و انحطاط مى‏رود و اگر يافت كه اصول ارزشى بر اركان جامعه حاكم است، صداقت و امانت دارى و تلاش و كوشش و عدالت و آزادى در آن جامعه برجسته است وانسان‏هاى شريف و فاضل مسئوليت‏هاى گوناگون را به عهده دارند آن جامعه پيشرفت خواهد كرد.

در بيان ديگرى امام على (ع) فرمود: «يستدل على الادبار باربع، سوء التدبير وقبح التبذير و قلة الاعتبار وكثرة الاعتذار؛(۲) بر ادبار دولت‏ها به چهار چيز استدلال مى‏شود 1- بدى تدبير 2- زشتى اسراف و تبذير 3- كمى اعتبار 4- بسيار مغرور شدن و يا بسيار پوزش خواستن».

بيشه بازدید : 50 شنبه 21 مرداد 1391 نظرات (0)

سلام دوستان اینو میدونم که همه ی کسایی که دارن این مطلب رو میخونن یا دانشجو هستن یا بودن یا میشن یا یه ربطی به دنیای دانشجویی دارن..... به هر حال قصد من از نمایش این عکس و گفتن این حرفها  و درد آوردن سرتون اینه که بگم بابا حرف هر کسی رو گوش ندین... هر کسی گفت پشتت رو دارم دوستت نیست هر کسی که ازت حمایت میکنه خوبی تو رو نمی خواد و صد در صد به فکر منافع خودشه. ما دانشجو ها پریم از انرژی و دوست داریم خودمون رو نشون بدیم و بگیم که ما هم میتونیم کاری از پیش ببریم اما باید مواظب باشیم که داریم زیر بیرق کدوم لشکر سینه میزنیم. شاید یزیدی ها پرچم یا حسین بزنن به علمشون مثل کفاری که قران به نیزه کردن و مسلمونا علی (ع) رو تنها گذاشتن. امروز ما نمی تونیم لشکر علی(َع) و معاویه رو از هم تشخیص بدیم باید چشم هامون رو باز کنیم تا خدای نکرده ما هم باحرف های دهن پر کن بعضی ها خام نشیم و با دستهای خودمون پاهای خودمون رو نبندیم و   یه بار دیگه علی تنها بشه


بيشه بازدید : 34 پنجشنبه 19 مرداد 1391 نظرات (0)
سند چشم انداز 20 ساله ایران می گوید، ایران اسلامی در افق 1404 کشوری است که در زمینه علم و فناوری و اقتصاد در منطقه آسیای جنوب غربی دارای رتبه اول خواهد بود.برای بسیاری از مردم این سوال مطرح است که اصولا چنین سند یا برنامه های درازمدتی بر چه اساسی نوشته و تدوین می شود؟ در ایران اسناد دیگری مانند برنامه های 5 ساله تدوین شده یا نقشه جامع علمی کشور در حال تدوین است. این اسناد چگونه افق آینده را برای کشور ترسیم می کند و چه ضمانت های اجرایی برای تحقق آن ها در ایران وجود دارد؟

برای پاسخ به این سوال باید به مفهوم مهمی به نام آینده نگری بپردازیم.

آینده نگری:
برخی فکر می کنند آینده نگری به معنی غیب گویی است و با چنین برداشتی افراد آینده نگر و نتایج فعالیت آ ن ها را مورد تمسخر قرار می دهند. در حالی که آینده نگری یعنی پیش از آن که رویدادی به وقوع بپیوندد یا سناریویی به واقعیت تبدیل شود، به آن واکنش نشان دهیم؛ یعنی «واکنش» پیش از وقوع رویداد، به عبارت دیگر آینده نگری یعنی واکنش به رویدادها پیش از واقعیت یافتن آن ها.

آینده نگری تلاشی سیستماتیک برای بررسی درازمدت آینده علم، فناوری، اقتصاد، محیط و جامعه به منظور شناسایی پدیده های نوظهور و حوزه های زیربنایی تحقیقات استراتژیک است که بیشترین منافع اقتصادی و اجتماعی را در برداشته باشد. بنابراین در جهان امروز، آینده پژوهی و آینده نگری یک ضرورت است. پیش بینی می شود که در هزاره سوم، زمینه برای مطالعات آینده پژوهانه افزایش یابد.

پیشینه آینده نگری در جهان:
آینده نگری اولین بار به دلیل یک ضرورت نظامی در سال 1948 در موسسه « راند» در آمریکا مطرح شد. عمده این مطالعات بر مبنای پیش بینی بود که سعی در شناخت وقایع احتمالی جنگ داشت و بعدها در مسائل غیر نظامی و اقتصادی نیز به کار رفت. از دهه 80 به بعد، مفهوم آینده نگری در سیاست گذاری جای گرفت.

برای نخستین بار، ژاپنی ها در دهه 80 از آینده نگاری به عنوان ابزار سیاست گذاری استفاده کردند. چندین دهه است که در سازمان های دولتی و خصوصی، برنامه های آینده نگاری در مقیاس های بخشی، منطقه ای و ملی و در حوزه های مختلف علم، فناوری، فرهنگ، محیط زیست و غیره اجرا می شود، ولی در سال های اخیر زمینه و چشم انداز این برنامه ها بر حوزه علم و فناوری تمرکز داشته و اکنون آینده نگاری علم و فناوری ابزار تصمیم گیری دولتی در محیط سیاست علم و فناوری است.

بيشه بازدید : 81 پنجشنبه 19 مرداد 1391 نظرات (1)



مرد که گریه نمی‌کند!
مگر ندیده‌ای فعالان حقوق بشر را
همان‌ها که آتش به خانه‌ات زده‌اند
و دست به ناموست…
مگر نمی‌بینی چگونه سر خود را بالا گرفته‌اند
و در برابر میلیون‌ها مخاطب
به دوربین لبخند می‌زنند
و جایزه‌ی صلح به هم هدیه می‌دهند!



بيشه بازدید : 47 سه شنبه 17 مرداد 1391 نظرات (0)

در طول تاريخ اين سرزمين آثار عملي وقف مترتب بر نظام آموزشي بوده است. لذا ابتدا به اختصار به وضعيت آموزش در ايران قبل از پيروزي اسلام و تأکيد اسلام بر فراگيري علم و دانش اشاره نموده و سپس به ارتباط پديده وقف با مواردي همچون اساتيد ـ شاگردان و مدارس و... مي پردازيم:
وضعيت آموزشي در ايران قبل از اسلام و تأکيد دين جديد به فراگيري علم
هنگاميکه به کتب و منابع تاريخ آموزش و پرورش در ايران رجوع مي کنيم در مي يابيم که قبل از پيروزي اعراب مسلمان در جنگ با سرداران ايراني و تسلط ايدئولوژي اسلامي بعنوان دين حاکم کشور، مراکز متعدد جهت نشر و گسترش علم و دانش وجود داشته که بارزترين نمونه آن را «دانشگاه جندي شاپور» مي دانند ولي در خصوص علل شکست ارتش قدرتمند ايران و سقوط حکومت ساسانيان موارد بسياري ذکر گرديده که به نظر انديشمندان و محققان تاريخ ايران قبل از اسلام، يکي از مهمترين آنها وجود نظام طبقاتي در همه ابعاد زندگي ايرانيان است و اين نظام طبقاتي به عيني ترين شکلش در مورد آموزش و پرورش اجرا گرديد چرا که نه تنها دبيران و کاتبان طبقه خاصي بودند بلکه کتابت و قرائت از امتيازات طبقه معيني بود. فردوسي گويد:
بدو گفت شاه: اي خردمند مرد
برو همچنان بازگردان شتر
چو بازارگان بچه گردد دبير
چو فرزند ما بر نشيند به تخت
هنر بايد از مرد موزه فروش
به دست خردمند مرد نژاد
به ما بر پس مرگ نفرين بود
چرا ديو چشمم ترا خيره کرد
مبادا کزو سيم خواهيم و دُر
هنرمند و با دانش و يادگير
دبيري ببايدش پيروز سخت
سپارد بر او چشم بينا و گوش
نماند بجز حسرت و سرد باد
چو آئين اين روزگار اين بود
انوشيروان حاضر نمي گردد در قبال دريافت سيصدهزار دينار از مرد کفاش اجازه دهد که کودک وي از حق تعليم و تربيت برخودار گردد. اسلام با طرد نظام طبقاتي بطور اساسي با تبعيض در آموزش و پرورش مبارزه نمود. آموزش و پرورش را بدون توجه به هيچ مانعي وظيفه و تکليف اجتماع قرار داد و آنرا از واجبات اجتماعي شمارد و لذا آموزش و پرورش بعد از حمله اعراب به ايران از دو نظر آموزشي است اسلامي: 1ـ آموزش و پرورش متعلق به اجتماع است نه به طبقات مشخص 2ـ آموزش و پرورش جامعه وظيفه و تکليف اجتماعي است حتي اهميت علم و دانش در دين اسلام به حدي است که اولين آيات وحي در اين خصوص نازل شده: «اقراء باسم ربک الذي خلق، خلق الانسان من علق، اقراء و ربک الاکرم، الذي علم بالقلم، علما الانسان ما لم يعلم».
و در تجليل هاي شگفت از علم و تعليم مي خوانيم (العلماء ورثه الانبيا). به هر حال تعليم الهي ـ انساني دين مبين اسلام باعث گرديد که مردم ايران بنحو بي سابقه اي پذيراي دين جديد گردند.
هنگامي که ما به بررسي تاريخ علم و آموزش در اسلام مي پردازيم در مي يابيم که از ابتداي دعوت پيامبر گرامي اسلام(ص) علم طلبي و کسب دانش از وظايف هر مسلمان ذکر شده است تا جايي که در جنگ بدر پيامبر براي نخستين بار در تاريخ انسان (اسيراني را که در اولين پيروزي جنگي اش از دشمن گرفته بود). اعلام کرد همه اسيران جنگي را که باسواد هستند رايگان آزاد مي کنم مشروط بر اينکه هر اسيري ده تن از اطفال مسلمين را خواندن و نوشتن بياموزد در حاليکه اينان خطرناکترين دشمنان وي بودند و مسلمانان در فقري وحشتناک بسر مي بردند. نکته ديگر اين که پيامبر اسلام اولين کسي بود که اسيران را «وقف موقت» در راه آموزش اطفال نمود، به بيان بهتر پيامبر گرامي اسلام اولاً اهميت علم و دانش را عملاً به مسلمانان يادآوري نمود. ثانياً با اين عمل خود جواز وقف نمودن افراد در راه علم و دانش را صادر فرمود. اين منزلت و ارزش علم و دانش باعث گرديد که فرهنگ و تمدن و علوم در سرتاسر جهان اسلام گسترش يابد. آزادي قابل ملاحظه‌اي که اسلام به علماي مختلف ارزاني داشت باعث گرديد که آحاد اجتماع به طرق مختلف درصدد گسترش علم و ترويج آن برآيند که يکي از ابزارهاي اساسي در جهت بسط و نشر علم و دانش در دنياي اسلام عمل به «وقف» بود. بسياري از پادشاهان ـ امراء ـ علماي ديني ـ انديشمندان و بزرگان قوم و حتي مردم کوچه بازارـ اموال و دارائيهاي خود را جهت گسترش دانش وقف نمودند.
پيدايش سواد خواندن و نوشتن در اسلام
پيدايش فرهنگ تمدن و معارف اصيل و عميق اسلام از يک طرف و ريشه و تطور فرهنگ و تمدنهاي بيگانه و علوم در آغوش جامعه اسلامي از سوي ديگر نمي توانست و نمي تواند بدون وسيله اي مناسب و راه و روش مخصوص و آموزش و پرورش اصولي که اين کار را تسهيل نمايد صورت گيرد و لذا اولين و مهمترين وسيله اي که در آموزش و پرورش اسلامي مورد استفاده قرار گرفت سواد خواندن و نوشتن بود. بدون شک سواد خواندن و نوشتن در اسلام با سرعتي فوق العاده صورت پذيرفت اولين مکاتبي که در خصوص آموزش سواد خواندن و نوشتن در اسلام داير گرديد مکاتبي بودند که اسيران باسواد جنگ بدر جهت آزادي خود در مسجد مدينه تشکيل دادند و شگفتا که اين عمل پيامبر اولاً ارزش و اهميت علم و دانش در دين اسلام را ثابت نمود. ثانياً اولين معلمان در نظام تربيت اسلام کساني بودند که بطور موقت وقف آموزش علم شده بودند. ثالثاً اولين مکاتب در اسلام متأثر از پديده وقف است اين نکته اخير از جالب ترين مواردي است که کمتر به ذهن انديشمندان و صاحبنظران تاريخ آموزش و پرورش اسلامي خطور کرده است به بيان ديگر يا بهتر پيامبر گرامي اسلام حتي قبل از گسترش اسلام در شبه جزيره عربستان جواز «وقف» را صادر فرمودند و اين عمل پيامبر گرامي هنگامي اهميت و ارزش آن آشکار مي شود که دريابيم در سرتاسر عربستان تنها ده نفر و اندي خواندن و نوشتن مي دانستند به عبارت ديگر عربستان قبل از اسلام تقريباً در بيسوادي کامل بود و حتي زبان کتبي و خط نداشتند.
جالب اينکه در اين مکاتب که معلمان اسير آن را اداره مي کردند قرآن را به اطفال آموزش مي دادند و اولين کتاب درسي در اسلام قرآن بود. و بدين نحو پيامبر گرامي اسلام(ص) هم کودکان مسلمان را با سواد نموده و هم اسيران بخاطر تأثير از کلام وحي الهي مسلمان مي شدند.

منبع : تبيان يزد

بيشه بازدید : 325 دوشنبه 16 مرداد 1391 نظرات (0)

این بیان ازوقف می گویم سخن
این سخن نیکـــو بود ای انجمن

وقف را مشکل گشا در کار بین
نقش آن چون گل بود زیبا جبین

اولین واقف رســـــول الله بود
این عمــــل از بهر ما الگو نمود

ساخت مسجدتاکه سازد زندگی
وقف بنمود آن ســـــرای بندگی

اولین مسجد قبا بــود ای عزیز
دومین مسجد نبـی آن مشک خیز

وقف بنمود آن همـه بهـر سجود
تا که صد حمدی کنند حـی ودود

اهل فرهنگ و ادب بودی رسول
پایگاه حــق نمــودی این شمول

در مدینه وقف احمــد شد مثال
داد بستان هــابه گل در کل سال

هفت بستان وقف آن مردم نمود
تا که گل آردبــه دوران کل سود

خواست آن عبد خدا این بندگی
وقف کــردی زندگی با زنــدگی

اهل فرهنگ و سخنهـا ناب بود
واقف الســــر فاتح الابواب بود

بهرفردا کشت آن فرهنگ راست
راه پاکش تا ابـــد الگوی ماست

منبع : راسخون

بيشه بازدید : 67 دوشنبه 16 مرداد 1391 نظرات (0)

مدرنیسم از جمله مفاهیمی است که در فرهنگ عمومی واجتماعی ما تعاریف مشخص قابل ارائه وجا افتاده ای ندارد. بعضی ها مدرنیسم را مساوی غرب گرایی وسکولاریسم می دانند .عده ای آن را در ردیف الحاد وبی دینی قرار می دهند وگروهی مدرنیسم را همان صنعتی شدن وعلمی شدن وحرکت به سوی تکنولوژی می دانند که در این دیدگاه مدرنیسم معادل توسعه در نظر گرفته می شود.

بنابراین تعریف این اصطلاح از شخص به شخص واز گروه به گروه واز نهاد به نهاد فرق می کند.در تعریفی از مدرنیته برخی گفته اند مدرنیته را می توان مجموعه فرهنگ وتمدن اروپایی از رنسانس به این سو دانست.یا آن را امروزگی یا نوآوری((تجدد)) نامید همچنین آنرا به مثابه رویکردی فلسفی واخلاقی برای شناخت امروز رویکردی در جهت گسستن از سنتها تلقی نمود.همچنین گفته اند مدرنیته دریافت ذهنی نو از جهان از هستی زمان وتحول تاریخی است.

به عبارت دیگر مدرنیته ذهنییت را در نظر دارد وپدید آورنده یک حالت وروحیه است.بدینگونه مدرنیته مشخصه وصفت عصر جدید است.

بنابراین مدرنیته همچون متنی است که به صور مختلف می توان آن را قرائت نمود.حتی در اروپا سه سنت انگلیسی زبان فرانسوی وآلمانی به سه گونه متفاوت مدرنیته ومنطق درونی ومفاهیم کلیدی آنرا مورد برسی و بحث قرار می دهند.به گونه ای که از آن به عنوان معضل مدرنیته ذکر می شود.معادل فارسی که برای اصطلاح مدرنیته به کار برده می شود تجدد می باشد.مدرنیته کلمه ای است که از صدوپنجاه سال پیش تا کنون آن را معادل تجدد دانسته اند مدرنیته شاید همان است که در فرهنگ یکصد سال اخیر ایران کم وبیش تجدد نام گرفته است.

اما تعریف تجدد به معنای گوناگونی بکار رفته که جمع بین آنها دشوار به نظر می رسد به عنوان مثال تجدد یعنی نوگرایی /تجدد به معنای فرهنگ وتمدن مدرن غرب است/تجدد یعنی شالوده فکری وعقلی با توجه به طبیعت دوره جدید و تجدد عبارتند از تغییر سنتها تغییر مصرفهای گوناگون زندگی مادی از کهنه تا جدید و به عبارتی متجدد شدن یعنی شبیه اروپایی شدن متجدد یعنی متجدد در مصرف وبالاخره تجدد معادل روز آمدی به کار برده می شود.

دو اصطلاح مدرنیته ومدرنیسم گاهی به صورت مترادف به کار برده می شوند ولی معمولا"میان آنها تفاوت وتمایز قائل می شوند . مدرنیته در نقطه ای خود را از مدرنیسم جدا می کند. شاید بتوان گفت مدرنیسم بیشتر نو شدن وتحول در اقتصاد تکنولوژی و جوانب دیگر جامعه را در نظر دارد حال آنکه مدرنیته نه فقط نو گرایی بلکه دریافت ذهنی نو از جهان از هستی زمان تحول تاریخی است.

بنابراین اگر مدرنیسم نمودهای بیرونی تمدن غرب است و مدرنیته عناصر درونی فکری فلسفی است اگر مدرنیسم معادل نو شدن تلقی شود منظور نو شدنی است که از رنسانس به این سو در جامعه غرب آغاز ومراحل گوناگون را پشت سر گذاشته که محصول آن تمدن کنونی غرب است.بدین گونه معادل نوگرایی تلقی می شود و منظور از آن گرایش و تمایل به نو شدنی است که در جامعه غرب تحقق یافته است.

هر چند در جامعه غرب در عرصه های گوناگون از جمله در عرصه علم وهنر جهشها وابتکاراتی صورت گرفته است که به نحوی عنوان نو گرایی ومدرنیسم بخود می گرفتند اما در عرصه تقابل غرب و جهان سوم مدرنیسم یک برون مرزی محسوب شده و ویژه کشورهای جهان سومی است که خواهان تحقق وعینیت بخشیدن به نو شدن در درون جوامع خود هستند.حوزه هایی که مدرنیسم در آنها متجلی گشت علم/هنر/فلسفه وتکنولوژی می باشد در بعد فلسفی اراء دکارت /کانت وهگل و در بعد جامعه شناسی ماکس وبر از اهمیت خاصی برخوردار است.

الف) دکارت: قلمرو فلسفه مدرن را ((من می اندیشم)) دکارت تعیین کرد این من در واقع عبارت است از عنصر شک کننده ای که شناخت جدیدی را آغاز می کند و به همه چیز شک می کند جز به خود. در دیدگاه دکارت من ذهن منفعلی نیست که فقط دنیای بیرون را بازتاب کند بلکه این من محور اصلی هستی است ودر این فلسفه انسان در قلب جهان است بدین گونه انسان گرایی رنسانس در این فلسفه تحقق و توصیه شد و انسان محوری ایدئولوژی مدرنیته گردیده است. از قرن هفتم روح دکارتی به همه قلمروهای شناخت راه یافت و علاوه بر فلسفه ادبیات اخلاق سیاست و نظریه های دولت و جامعه شناسی مسلط شد.در سنت دکارت نقش اساسی خود((یگانه کردن)) نظم عقلانی و کنترل یافته های تجربی است .

.

بيشه بازدید : 48 دوشنبه 16 مرداد 1391 نظرات (0)

جوانهاي ايران چه دختران و چه پسران عصر عجيب و سختي را پشت سر ميگذارند.

مهمترين ويژگي اين عصر جدالي است معنايي كه بين سنت و مدرنيسم در تمامي سطوح جريان دارد.

اين جدال و عصر بحراني واجد برخي از سوالهايي است كه اختلاف در پاسخ دادن به آنها و عدم فهم و يا اختلاف نظر ها بحران هاي متعددي را خصوصا در حوزه فكري و روحي در برابر جامعه جوان ايران گشوده است.

سوالهايي نظير اينكه من و ما كيستيم؟چه مذهبي داريم؟مذهب ماچيست؟ آينده چطور خواهد بود؟چه سرنوشتي در انتظار ماست؟ ايران چگونه بايد باشد؟ الگوي ما در روابط اجتماعي و خانوادگي چيست؟و دهها سوال ديگر ازين دست.

ما با پديده اي مواجه هستيم كه مي توانيم با اندكي تلقي طنز گونه آنرا شترمرغيسم زماني بناميم.

شترمرغ چه صفاتي را داراست؟ يك اينكه هم شتر است هم مرغ، هم بلند است هم ميدود هم تخم ميگذارد و هم هر دو اينها نيست.

اين دقيقا وضعيت بخش هاي بزرگي از جامعه ماست ، خصوصا در بخش هاي مذهبي جامعه ايران كنوني شديدا با اين بحران دست به گريبان هستيم.

زن و مرد هاي مذهبي كه هم مدرن هستند هم ميخواهند مذهبي باشند.

خانمهايي كه هم ميخواهند از امتياز عدم انجام امورات منزل برخوردار باشند مستند به اسلام و آموزه هاي آن و هم مي خواهند كه آزادي هاي بي حدو حصر داشته باشند ، مستند به وضعيت كنوني زنان دنيا.

آقاياني كه ميخواهند هم روابط باز اجتماعي داشته باشند هم ميخواهند از صفوف نماز جماعت و دعاي كميل بي بهره نمانند.

اين وضعيت يك دوگانگي شخصيتي و يك تحول اجتماعي عميق را در جامعه ايران هر روز به پيش مي برد و باعث ميشود در چند سال آينده صورت فرهنگي ايران كاملا متفاوت با آنچه ديروز و امروز مي بينيم باشد.

عدم توانايي نخبگان فرهنگي و فكري جامعه و حتي درگيري خود آنان به همين جدال سنت و مدرنيسم باعث ميشود تا سازگاري اين دو مقوله امكان پذير نباشد و يكي فداي ديگري و هر دو فداي خامي فكري و نسنجيدگي برداشت ها شود.

در واقع كسي نمي داند كه بالاخره وظيفه كانون هاي نظر ساز و ايده پرداز در برابر اين جدال پرهزينه سنت و مدرنيسم در شئون مختلف زندگي جوان ايراني چيست.

در اين ميان عرصه هايي چون زندگي خانوادگي ، مديريت و روابط اجتماعي ، نقش ها و مسئوليت هاي اجتماعي و...بيشترين آسيب را مي بينند.

تعريف نقش ها و آستين بالا زدن حوزه هاي نظر پردازي در اين باره و بكار گيري نهضت رمان نويسي در ايران ميتواند تا حدود بسيار زيادي ديالوگي سازگار ميان سنت و مدرنيسم را در جامعه ايراني بسط دهد.

اگر اين اتفاقات هرچه سريعتر بوقوع نپيوندد بايد منتظر يك انفجار مهيب اجتماعي باشيم.

منبع : http://bohran.blogfa.com

بيشه بازدید : 42 دوشنبه 16 مرداد 1391 نظرات (0)


1- سرلوحه قرار دادن اسلام و احکام نجات بخش اسلام، ضرورت وحدت و هدف قرار دادن اسلام برای پیروزی
2- انسان سازی، ساختن هرچه بیش تر هم فکر و انسان فداکار، نگه داری بچه ها از فساد  وافتادن به دام گرو ها
3- مسئولیت داشتن نسبت به جامعه، حضور در صحنه‏ها و فراهم آوردن موجبات قطع  ريشه ضد انقلاب در تمامى ابعاد، ضرورت سیاسی بودن دانشگاه و دانشجو، و از بین بردن نقشه های بین المللی برای غیر سیاسی کردن آن
4- دفاع از از انقلاب و اسلام با تمام توان در دانشگاه و حوزه
5- تداوم راه و نهضت انبیا، عهده داری مسائل اعتقادى، ارائه چهارچوب های اسلام ناب محمدی ، سفر و دعوت به راه راست انبیا، با خبرکردن مردم از اهداف پاک اسلام، کوشش در شناساندن اسلام به مردم و معرفی قرآن و سنت، کوشش برای رساندن اسلام و عدالت اسلامی به همه طبقات و زدودن اشتباهات به وجود آمده در طول چند قرن
6- جهاد در عرصه سازندگی،
7- به فکر آینده کشور و اسلام بودن، مراقبت با هوشیاری و تعهد به اسلام و خدمت به کشور، کوشش در اعتلای کشور خود
8- آگاه کردن هرچه بیش تر ملت با هر وسیله ی ممکن، از پای ننشستن برانگیختن از خواب رفته ها، آگاه کردن غفلت زده ها با فاش کردن نقشه های شوم استعمارگران و خیانت و جنایت های استعمارگران و پیروان بی فرهنگ آن ها، پرده برداری از جنایات و خیانات عمال اجانب، دعوت قشرهای غیر اسلامی به مکتب عدالت پرور اسلام و عدم پذیرش تبرا و احتراز
9- اهتمام بیشتر برای بررسی و پیاده کردن طرح حکومت اسلامی، معرفی حکومت اسلامی چنان که هست به دانشگاه ها(دانشجویان با اسلام دارای تعالیم و طرز حکومت اجتماعی مخالفت نخواهند کرد)
10- برملاساختن نقشه های دستگاه های جبار ملل اسلامی علیه اسلام و مسلمین، همدردی و به دنیا رساندن صدای مردم مظلوم، اعتراض به وحشی گری، آدم کشی، قانون شکنی و دیگر جنایات، استفاده از فرصت های رسانه ای برای به پا خواستن و رساندن صدا به مجامع بین المللی، رساندن صدا به گوش مقامات بین المللی و سایر جوامع بشری، منتشر کردن جنایات علیه مسلمین در داخل و خارج، آگاه سازی و بسیج کردن شخصیت های آزاده ی جهانی از ظلم و ستم، مخالفت با استبداد، حکومت های دست نشانده و استعماری، غلدری، غارت اموال عمومی، حرام خواری، دروغ پردازی، پرده برداری از نیرنگ های گوناگون دستگاه های ظالم، مخالفت با حرارت با طرح های استعماری، رساندن مخالفت دانشگاه با طرح های استکباری به ملل دنیا بل آرامش و شعارهای حساس، ضرورت عدم سکوت دانشجویان خارج، کوتاه کردن دست جباران و غارت گران بین المللی از مخازن غنی، اداره ی کشور با دست یابی به مخازن بزرگ و کوتاه کردن دست زمامداران و کرسی نشینان خیانت کار، (عدالتخواهی و استکبارستیزی)
11- طرد روحانی نمایان منحرف با رساندن اسلام، پیشوایان اسلامی و مسئولیت های سنگین و خطیر علمای اسلام به ملت های مسلمان
12- مستحکم کردن پیوند با ملت، جدا نکردن خود از مردم، پیوستن به سایر طبقات ملت بر اساس خلع ید غاصبان حقوق ملت و کسب استقلال و آزادی، پشتیبانی از قیام حق طلبانه اقشار کارگر، کارمند، محروم و مسلمان
13- نظر هوشمندانه به مسائل روز، عبرت گیری از اوضاع، غافل نبودن از دسیسه ها، عدم فریب خوردن از دستگاه های به دنبال ایجاد نفاق، جلوگیری از رشد توطئه ی ابرقدرت ها و خائنین، تداوم زاغه نشینی، هدر رفتن خون شهیدان به طمع بلعیدن ما افتادن ابرقدرت ها
14- تبلیغات مذهبی، بالا بردن پرچم اسلام، با مسجد سازی، نماز جماعت و تظاهر به نماز خواندن، پر کردن مساجد
15- راه ندادن یاس به خود
16- تجهیز
17- احتراز از مخالفت های بی اساس، عدم انقتاد و بهانه گیری بدون جهت(به سود دشمنان است)
18- نرفتن راه روشنفکران دانشگاهی غیر متعهد
19- کوشش برای نقش پیدا کردن مذهب در جامعه و دولت با وحدت کلمه، کنار گذاشتن اختلافات موسمی و مبارزات منفی و مثبت، ضرورت تولا  و موافقت با حکومت عدل و دل بستن به حاکم عادل، ضرورت تبرا و کوشش در سرنگونی و اظهار مخالفت با کمال صراحت در مورد  رژیم غیر اسلام و غیر اسلامی ،
20- زنده نگه داشتن یاد روزهای حماسه
21- نشر فعالیت ها و همکاری با هم در همه ی مراکز فعال داخلی و خارجی، توسعه دامنه فعالیت ها، مبارزه به قدر توان با حرف، قلم، تظاهر، گفتن به روزنامه ها، کوشش در مقاصد اسلامی که یکی از آن قطع ایادی ظلمه و برانداختن ریشه های استعمار و استبداد است
22- به کارگیری تمام قلم، قدم و گفتار برای خدمت به مستضعفین و بر منافع قشر مستضعف، تقویت اجتماعات برای مستضعفین
23- گرفتن جلو توطئه با اجتماع و نصیحت و منتظر دولت و ملت نماندن، ارشاد افراد اشکال دار، نشد معرفی و عمد دخالت و به هم زدن حیثیت اداری ادارات
24- ایستادن مقابل شرق و غرب، پاسداری از اصول تغييرناپذير «نه شرقى و نه غربى» در دانشگاه و حوزه ، جلوگیری تز نفوذ ايادى امريكا و شوروى در حوزه و دانشگاه به هيچ وجه
25- آگاه سازی ملت ها، کوشش در کمال اخلاص در نشر، تبلیغ و معرفی اسلام به ملل دیگر و پیش بردن آرمان های بزرگ اسلام، معرفی کردن اسلام عدالت پرور به دنیا، تفكر برای ايجاد حكومت بزرگ اسلامى، به وجود اوردن هسته‏هاى مقاومت در تمامى جهان، فداکاری برای انقلاب اسلامى در جهان
26- ایجاد پشتوانه برای مسئولين جهت اثبات امکان رسیدن به زندگى‏ مسالمت آميز توأم با صلح و آزادى بدون امريكا و شوروى به تمامى تشنگان حقيقت و صداقت
27- اولویت داشتن اصلاح فرهنگ به خدمت مادی

منبع : http://www.edalatkhahi.ir

بيشه بازدید : 48 یکشنبه 15 مرداد 1391 نظرات (1)

واقعیت تلخ
فرض کنید در یک خانواده زندگی می کنید که چند فرزند دارد. خانواده ی شما کمی فقیر است و به هنگام غذا، هر چه قدر غذا در اختیار داشته باشد را در یک سینی می ریزد و جلوی همه ی بچه ها می گذارد. شما و برادرها و خواهرهایتان مجبور می شوید که از یک سینی مشترک غذا بخورید. اگر این طور بزرگ شده باشید، حتما می دانید که در این شرایط، "اگر سریع نخوری، گرسنه می مونی"! وقتی امکانات کم و تقاضا زیاد باشد،‌ دیگر فرصت این نیست که افراد رعایت حال همدیگر را بکنند. اگر هم کسی بخواهد رعایت حال دیگران را بکند، کلاهش پس معرکه است! اگر لحظه ای بایستید، دیس غذا خالی شده است. غذا خوردن یک مثال است. پرواضح است که هرگاه کمبود باشد، نمی توان توقع داشت فرهنگ افراد متعالی شود. ماشین زیاد و خیابان های کم فرهنگ رانندگی را خراب می کند، ارباب رجوع زیاد و کارمند کم فرهنگ برخورد با مشتری را خراب می کند، متقاضی کار زیاد و شغل خوب کم فرهنگ احترام به کارمند را خراب می کند و... البته بي فرهنگي منشاء هاي ديگر هم دارد كه در نوشته هاي بعدي به آن خواهيم پرداخت.
نکته ی بسیار مهم
اگر در کشوری مردم صف را رعایت می کنند، نباید فرض کرد که آن کشور و مردمانش"خوب" هستند. اگر آن ملت با اتکا به خود، شرایط خود را بالا برده است، ما از او قدردانی کرده و لقب های شایسته به او می دهیم. ولی چه بسا سالیان درازی برای رسیدن به این حالت مطلوب، دیگران را چپوال کرده باشد! و حال، چپاول شده ها در کشورهای خود در صف های بی نظم بر سر هم می کوبند، و چپاولگرها که جیب های خود را پر کرده اند، با متانت و نجابت، صف را رعایت می کنند!
به تاریخ معاصر استعمارگری در دنیا دقت کنید و بعد از آن "با فرهنگ ها" و "بی فرهنگ ها" در دنیای امروز را ارزیابی کنید. انگلیس و هند،‌ ایالات متحده و فیلیپین، فرانسه و الجزایر، اسپانیا و کلمبیا، بلژیک و کونگو، پزتغال و موزامبیک، آلمان و تانزانیا، هلند و اندونزی... این مثال ها را نمی زنم تا بی نظمی در صف های جهان سوم را توجیه کنم! من از رعایت نکردن نوبت در صف بیزارم. بلکه این نکات را برایتان می گویم، تا اگر فردا کسی در صف نوبت شما را رعایت نکرد، به یاد تاریخ معاصر دنیا نیز باشید!
خیلی ناراحت کننده است، وقتی که فردی از جهان سوم را می بینم، که بدون توجه به تاریخ، مردم "با فرهنگ" کشور چپاولگر را تمجید می کند. ویلهلم دوم (شاه گذشته ی آلمان) با تاسف می گوید: "آلمان استعمارگری خود را دیر شروع کرد. و لذا متاسفانه همه ی مکان های خوب را قبل از او گرفته بودند." آخر ما دردمان را به که بگوییم؟
مثال های نقض فراموش نشوند
هر استعمارگری امروزه "با فرهنگ" نیست. و نیز، هر کشور "بی فرهنگ" روزی طعمه ی استعمار نبوده است. استثنا نیز وجود دارد. هنگ کنگ روزی زیر سلطه انگلستان بوده است و ماکائو زیر سلطه ی پرتغال. همچنین یادم نمی آید روسیه را کسی استعمار کرده باشد، ولی سطح فرهنگ بالایی در این کشور دیده نمی شود. پس یادآور می شوم که نباید همه ی تقصیر را بر گردن تاریخ انداخت. باید تلاش کرد برای آبادانی. چه بی فرهنگی ما زاده ی چپاولی باشد که ما را کرده اند، چه زاده ی بی لیاقتی خودمان.

منبع : http://alef.ir

بيشه بازدید : 43 شنبه 14 مرداد 1391 نظرات (0)

فرهنگ دانشگاهي –رفتار دانشجويي يکي از مباحث فرهنگي مربوط به قشر دانشجو است .يعني  طيف وسيعي از  جوانان  جامعه ايراني را  دربر مي گيرد . در اين مبحث مادر ، بسياري ار مباحث مرتبط با قشر دانشجو قرار دارد . اگر حلقه بيروني را عنوان "فرهنگ دانشگاهي – رفتار دانشجويي " بناميم، در لايه هاي زيرين با مباحثي چون " فرهنگ "، "خرده فرهنگ "،"تمدن"، "توسعه"،"رصد فرهنگي"،"مهندسي فرهنگي"، " هويت "، "بحران "، "ارزشيابي" ،"توايدات فرهنگي" ،" فهم عصري" مواجه خواهيم بود.

          اين مقال، برآن است , با اشاره بر  لايه زيرين ، نقش هر کدام از مباحث مربوطه را ، در راستاي عنوان اصلي پيش برد .

         فرهنگ  : مجموعه  اي پيچيده ، از خصوصيات  احساسي فکري و غيرمادي که به عنوان شاخص جامعه و يا گروهي اجتماعي مطرح مي شود .(تعريف ارائه شده  توسط کميسيون فرهنگي  unesco1983 ) . 2-  فرهنگ عبارت است از  ارزش هايي که اعضاي  يک  گروه معين دارند. هنجارهايي که از آن پيروي  مي کنند  و کالاهاي مادي که توليد مي کنند . (جامعه شناسي ، گيدنز،1989  ). 3-فرهنگ را مي توان  " مجموعه اي از معاني  مشترک " تعريف کرد . اين معاني مشترک ، کل توليدات  مادي و غير مادي  را شامل مي شود  که نتيجه خلاقيت  انسان  در زمان ها  و مکان هاي  مختلف است .

         خرده فرهنگ  : به  گروهي کوچکتر  از يک جامعه تعلق دارد؛ که به فرهنگ بزرگتر جامعه  به خاطر پذيرش بسياري  از هنجارهاي  آن ، وابستگي دارد ؛ ولي از آنجا  که هر خرده  فرهنگي ، هنجارهاي  ويژه خودش را نيز دارا است از فرهنگ بزرگ تر  تمايز پيدا مي کند . ( درآمدي بر جامعه شناسي  ، بروس کوئن ، ترجمه  محسن  ثلاثي )

2-" فرهنگ هاي قومي ، قبيله اي  ، ناحيه اي  ، گروه هاي زباني  با اقليت هاي مذهبي  و نيز فرهنگ هاي  ويژه و فرعي  گروه هاي شغلي ، طبقات  ، قشرهاي  موجود در يک کشور  را خرده فرهنگ مي گوييم که البته  هر کدام  در عين داشتن  ويژگي هاي خاص خود  با فرهنگ  کلي جامعه  مباني  مشترکي دارند ."(منبع ناشناس)

        خرده فرهنگ هاي نامبرده ، در زمان و محيط مشترکي ، به نام  دانشگاه  ، اجتماع  مي يابند . پس مي توان گفت : يک از راه هاي  شناخت  فرهنگ  هر مرکز علمي  آشنايي دقيق با خرده  فرهنگها و هويت دانشجويان  آن مرکز علمي است .يعني به عناصر فرهنگي موجود دريک مرکز علمي  از پايين و بصورت " ميکرو "  نگاهي دوباره  انداختن.

        در صورت شناخت  فرهنگ  مسئولين  مراکز علمي ، مي توانند  با آگاهي  بيشتر  به برنامه ريزي فرهنگي ، اجتماعي  ،اقتصادي،ديني ورواني وغيره اقدام کنند .

        "امروزه  يکي از شاخصه هاي  کشورهاي  توسعه يافته را  نقش  نظام  آموزش عالي  در فرهنگ و تمدن سازي مي دانند" . (  نسخه شماره 1065 - 1386/08/26 www.ebtekarnews.com ( هر تمدن بشري ، در عصر تبادل  ارتباطات  فرهنگي ، براي پايداري  خود نيازمند "رصد فرهنگي"و  " مهندسي فرهنگي " است .

الگوي رصد  فرهنگي :

         اگر جامعه اي  به سمت تمدن سازي  حرکت نکند  ،  مهندسي ارتباطات فرهنگي  روي نمي دهد و نرم ،تمدن غربي  بر تمامي  قلمروهاي  فرهنگي و سياسي و اقتصادي  و ديني  تمدن خودي ،سيطره مي يابد .

        به يقين مي توان گفت امروزه حاکمان تمدن هاي غربي ، از راه هاي  ارتباطات فرهنگي  و مجاري  فرهنگ  سازي  بهره مي گيرند  تا به سه نتيجه  دست يابد .

1"-تاثيرگذاري  فرهنگي ؛

2-تاثير گذاري ماندگار ؛

3-تاثيرگذاري  تمدني ؛"(منبع ناشناس)

         نظام آموزش عالي  بايد بتواند  با  ايجاد  بستر  هاي موثر و کارآمد براي قدم گذاردن در وادي تمدن سازي ، حضور فعال  در پي ريزي مهندسي  ارتباطات  فرهنگي دنياي امروز ، شناخت  نيازهاي  پيراموني  خود  ،  فرهنگ سازي  و دست يابي  به توسعه  پايدار  و جامعه تسهيلاتي را جهت  غرق نشدن  در ساخت  روابط  موجود   تمدن غربي  فراهم آورد .

        جهت نيل به مقصود  فوق، عناصر  انساني  چون اساتيد  ، دانشجويان ، روابط صميمانه و سازمان يافته  ميان دانشجويان  و اساتيد، شناخت خرده فرهنگ ها ي دانشگاهي ،هويت هاي دانشجويي و...  نقش اساسي دارند . 

        هويت دانشجويي در خرده  فرهنگ  هاي دانشگاهي و قرائت  غير رسمي  اين  پايگاه  اجتماعي  ، مولفه ها  و  ويژگي هاي  خاصي دارد  که با تصوير عامه  و تعريف   رسمي  از آن  متفاوت  است .  "مصداق عيني  و ساحت  ظهور  اين  هويت  در رفتار دانشجويي به خصوص در ارتباط  با وظايف دانشجويي خود را نشان  مي دهد.") نسخه شماره 1110 - 1386/10/23 (www.ebtekarnews.com

        در تعريف هويت و بحران  هويت دانشجويي مي توان گفت : " هويت عبارت است  مجموعه  ويژگي هايي که تعلق  فرد را به يک  مکان  محکم مي کند  و نظام  ارزش هاي  او را  مشرو عيت  مي بخشد ، زيرا سلامت  شخصيت  در گرو سازگاري  آدمي با محيط اجتماعي  پيرامونش و تفسيري متوازن  و سازگار  از خود ، جامعه و ارزش هاست  و هنگامي  که در اين فرايند  خللي پديدار  شود ، پيامد هاي ويرانگري  را مي آفريند  که مي توان  آن را " بحران هويت " ناميد .(سيد حسين سيد  موسوي – استاد دانشگاه و مدير فرهنگي دانشگاه فردوسي مشهد – رونامه قدس- ششم ارديبهشت هزاروسيصدو هشتاد و پنج)

         چگونگي  هويت دانشجويي  در جامعه امروز ،  به تعداد اندکي  از آنها  محدود نمي شود  بلکه  به صورت بحران  هويت  ظاهر مي شود .(منبع ناشناس) در اين بحران ،  افکار عمومي  ، عدم زير ساخت هاي   فرهنگي و اجتماعي  ، سير تکاملي  هر يک  از زمينه هاي   نام برده   از خانه  تا مدرسه ، معرفي  نکردن الگو هاي  مناسب  رفتاري ، ارزشيابي  آموزشي ،  چگونگي برخورد فرهنگي  آنان  با رسانه ها ، انبوه  اطلاعات  و ارزش هاي وارداتي  و... در خلق  و اشاعه  چنين  رفتارهايي بسيار  موثر است .

        ناگفته نماند ؛" بي توجهي  به ارزش ها  را مي توان  نوعي  آسيب تلقي  خواند ،بدين معنا که گروهي از دانشجويان نتوانسته اند  در زمينه   ارزشها  به عناصر  هويتي  خود انسجام  داده  و آن  را به عنوان  معياري  براي احراز  هويت  در لايه هاي  دروني  شخصيت   خود  جا بيندازد ."(دکتر اميليا نرسيسيان – نشست تلويزيوني (شب هاي روشن )-پانزدهم ارديبهشت سال1387)

 از عوامل نام برده به وضعيت  ارزشيابي  آموزشي  کشور اشاره مي شود.

        "ارزشيابي آموزشي در کشور ما  ، اساسا بر پايه  سنجش هوش ذهني و حافظه نظري  بنا شده  است  و يادگيري را نه تغييرو نه رصدي در رفتار  که در  حفظ اطلاعات  و اشاعه  آن ،معنا  مي کند . به عبارتي ديگر  قدرت حافظه  افراد  در سيستم  آموزشي  ما ارزشيابي  مي شود ، نه توانمندي هاي عملي  آنها  در زمينه هاي گوناگون  .لذا  در اينجا  تنها محفوظات اشخاص  به کار مي آيد  و کسي  که بتواند  ظرفيت  داده هاي  اطلاعاتي  خود را افزايش  دهد، در امتحان  و آزمون  و ارزشيابي  مختلف آموزشي  پيروز مي شود .محصول چنين سيستم  آموزشي  يک سري  فارغ التحصيلاني  است  که  با  انبوهي  از اطلاعات  ذهني  تلنبار  شده  و بي فايده  وارد محيط  کاري مي شوند ، بدون  اين که  از مهارت  و توانمندي هاي  لازم  در حرفه خويش برخوردار باشند ") نسخه شماره 1110 - 1386/10/23 (www.ebtekarnews.com

         "از سوي ديگر  کهنگي  برخي از  مواد  درسي و عدم تناسب  و ارتباط منطقي آنان  با نيازهاي  دانشجو و جامعه ، کتاب و درس را به محتوايي غير کاربردي بدل مي کند در نتيجه  دانشجو  ميلي  به ايجاد  ارتباط عملي  ميان  تئوريهاي درسي و نيازهاي  عملي جامعه ندارد ، در نهايت  اين که فضاي ، محققانه و عملياتي  نيست." در اين ميان" آنچه ميان  آنچه  بيش از  همه مستلزم  توجه و اصلاح و بازنگري  است .شيوه  ارزشيابي آموزشي و تغيير آن به سوي  سنجش توان  مندي هاي  علمي و ادراک  محققانه   است ." ) نسخه شماره 1110 - 1386/10/23 (www.ebtekarnews.com ,(www.isna.ir)

                  در يک نگاه کلي ,  اگر روش  ارزشيابي ، بررسي و سنجش مداوم  توانائيها  و مهارت  هاي دانشجو باشد . در دراز مدت  شاهد  توليدات  فرهنگي خواهيم بود ." توليدات  فرهنگي  عبارت است  از توليد اجتماعي  حس ، معنا  و يا آگاهي  و توليد  صنعتي  کالاهاي  فرهنگي  دانشجويان ". (شهناز اسديان- جزوه آموزشي ،اطلاع رساني و تبليغات –واحد 47 علمي کاربردي- 1387- پودمان5 امورفرهنگي) دانشجو به عنوان يکي  از فاعلان فرهنگي؛ مي تواند نقش بسزايي  در رصد  و توليد  برنامه هاي  فرهنگي –اجتماعي داشته باشد. در اين زمينه  اساتيد و روابط آنها با دانشجويان  و  تشکل هاي  دانشجويي ساختارمند و سازمان يافته  مي تواند موجب ساماندهي دانشگاه ها بر اساس ساختار اجتماعي و فرهنگي جامعه  شوند  تا دانشجويان  قدرت پاسخ گويي  به نياز هاي سياسي ، اقتصادي ، فرهنگي و اجتماعي  جامعه رااداشته باشند .پس اگر دانشجو،به ضرورت ها و اقتضائات  برآمده  از جامعه ملي  و اسلامي و جامعه جهاني خود  آگاه شود ، با ورود به دانشگاه و با مواجهه با فرايند اجتماعي شدن ثانويه ، دچار" تضاد  فرهنگي  نخواهد شد .چون  خود و عناصر  فرهنگ  خود را مي شناسد"(دکتر اميليا نرسيسيان – نشست تلويزيوني (شب هاي روشن )-پانزدهم ارديبهشت سال جاري00:35) و متناسب  با  خرده فرهنگهاي قومي ،بومي ، ديني ، فرهنگي و... خود ، به خود هويت  مي بخشد .

        آن زمان ؛به يقين مي توان گفت دانشجويان  و اساتيد  درميدان مراکز عالي  مجهر به" فهم عصري" . (  نسخه شماره 1065 - 1386/08/26 www.ebtekarnews.com (  هستند  به اين معنا که از يک سو  اطلاعات و محفوظات  ذهني بالايي دارند  و از سوي يگر  قدرت تشخيص  و توان تحليل  درست  مسائل  گوناگون  عصر خود را دارند، از "حساسيت  اجتماعي". (  نسخه شماره 1065 - 1386/08/26 www.ebtekarnews.com ) برخوردار هستند  ودانشجويان توانسته اند اصالت دانشجويي خود را  معاصرت ببخشند .چنين عوامل انساني ، پرورش  و آموزش ديده ، مي توانند تمدن ساز و توسعه دهنده  فرهنگ خودي باشند.

منبع :http://www.ido.ir/a.aspx?a=1388091701

بيشه بازدید : 71 شنبه 14 مرداد 1391 نظرات (0)
دانشگاه: دانشگاه همواره مکانی علمی و فرهنگی برای پرورش و شکوفایی استعدادهای نهفته هر انسان است. انسانی که در طول زندگی با شعار « ز گهواره تا گور دانش بجوی» همراه بوده است و این همراهی را با ورود به عرصه دانشگاه کاملتر می کند. دانشگاه مکانی است که در جهت پیشرفت و موفقیت علمی هر کشور در تلاش است و هر انسان طالب علم و دانش را به سوی خود جذب می کند. امروزه با پیشرفت تکنولوژی، گنجینه های مختلفی از علم و دانش کشف می شود ه این خود بر اهمیت بیش از پیش علم و دانش می افزاید تا جایی که بسیاری از افراد را به سمت خود هدایت می کند و راه را برای ورود به دانشگاه هموارتر می کند. دانشگاه محیطی است علمی ـ فرهنگی که در تمامی عرصه های علم، فرهنگ، دین، سیاست، تاریخ، اقتصاد و ... فعالیتی چشمگیر دارد. دانشجو: دانشجو به عنوان فرد جوینده دانش با هزاران امید و آرزو قدم به عرصه دانشگاه می گذارد تا با طی کردن پله های ترقی و کسب مدارج عالی تحصیلی بتواند مطابق با علاقه و رشته تحصیلی خود در آینده شغلی مناسب و درخور شأن خود به دست آورد و فردی مفید برای جامعه اش شود؛ چیزی که متأسفانه امروز در کشوری مثل ایران کمتر شاهد آن هستیم و با عنوان «حسرت» از آن یاد می کنیم و شاید همین مسئله زنگ خطری باشد برای آیندگان ما که هدف مهمی برای ورود به دانشگاه در خود نیابند و به راحتی از مسیر علم و علم ورزی خارج شوند که اگر به حقیقت بپیوندد فردایی از دانشجو و دانشگاه نخواهیم داشت، به عبارت دیگر باید گفت در دنیای امروز اگر دانشجو و دانشگاه نباشد امروزی خاموش و فردایی تاریک خواهیم داشت. دانشجو به عنوان نماد علم ورزی فرید مفید و مهم در جامعه تلقی می شود و ارزش او و دانشگاه روز بروز بیشتر می شود تا جایی که امروزه اکثر افراد تحت تأثیر جامعه و خانواده شان برای رسیدن به این مهم از هیچ کوششی دریغ نمی کنند. فعالیت در عرصه های مهم سیاسی، فرهنگی، تاریخی، اجتماعی و ... همواره به نوعی با دانشگاه و دانشجو در ارتباط بوده است چرا که در طول زمان اهمیت بیش از پیش دانشجو و دانشگاه برای همگان روشن شده است و همین امر مهم است که قشر دانشجو را به سوی فعالیت در عرصه های ذکر شده سوق می دهد. اهمیت این قشر مربوط به دیروز و امروز نیست، چه بسا اهمیت آن در طول تاریخ با مسائل و رویدادهای مختلف پیوند خورده و این مهم را برای همگان روشن کرده است. دانشجو و فرهنگ: دانشجوی امروز ارائه گر فرهنگ اصیل کشورش است چرا که دانشگاه مظهر فرهنگ و دانش هر ملت است. فرهنگی که آئینه آن ملت است و دانشی که زمینه های ترقی و پیشرفت آن کشور را فراهم می آورد. و دانشجو به عنوان نماینده ای از نسل گذشته، الگویی از تلاشگران عرصه دانش حال و پشتوانه محکمی برای نسل آینده می کوشد تا به نمایندگی از جامعه ای فرهنگی فریاد برتری خویش را به گوش آنان که نمی خواهند بشنود برساند که ما دانشگاهیان و دانشجویان پیش می رویم به سوی فردایی روشن، سرزمینی آباد و انسانی آزاد. پیش می رویمم به سوی موفقیت، آبادانی و ترقی تا به زیر آوریم چرخ نیلوفری را. به امید فردایی نو، اندیشه ای پویا و تلاشی وافر
بيشه بازدید : 40 شنبه 14 مرداد 1391 نظرات (0)

مهلت ثبت نام در جشنواره وبلاگ نويسي افق آينده تمديد شد.

شروع داوري : هفته اول شهريور

نتايج : هفته آخر شهريور

آدرس سايت : http://www.ifblog.ir

بيشه بازدید : 58 پنجشنبه 12 مرداد 1391 نظرات (0)

دورنمای آینده از نظر اسلام، دورنمایی امیدبخش و لذت بخش است و در آن مسئله ایجاد و پدید آمدن حکومتی خدایی است که سراسر جهان را فرا گیرد و مناقشات و اختلافات را از میان بردارد و بشریت را به کعبه مقصود برساند. دیدگاه اسلام درباره آینده دیدگاهی است روشن، همه فهم، صریح و قاطع، نشان دهنده ثبوت حق و استواری حقیقت و دوری از اندیشه های تعصب آمیز.
اسلام معتقد است در آینده ای دور یا نزدیک، واقعیت های جامعه تحول می یابند و زندگی سر و صورتی دیگر پیدا خواهد کرد، نظامات عوض خواهند شد و وضعی پدید خواهد آمد که ظلم و فساد و ظالم و فاسد از میان خواهند رفت، حق و عدالت پا خواهد گرفت، مردم مزه شیرین کامی، پیروزی و موفقیت را خواهند چشید و نابسامانی و درگیری، جور و تبعیض، خودمداری و خودپسندی از جامعه ریشه کن شده و صلح و صفا به جای آن خواهد آمد.
اسلام بر پایه یک نیاز فطری و با استدلال حکیمانه بر این اعتقاد است که اگر قرار باشد جامعه بشری به بهترین شیوه اداره شده و بشر روح صلح، امنیت و سعادت واقعی را به خود دیده و راه رشد و تکامل را طی کند، راهش این است که همگان تحت حکومت واحد جهانی مبتنی بر قوانین آسمانی اسلام در آیند.

قرآن نیز به عنوان قلب آموزه های اسلامی، بشارت می دهد که روزگار پایانی زندگی انسان در این دنیا روشن است و پشتوانه این اعتقاد، وعده حق خداوند می باشد.

در آیه 55 سوره نور به این وعده بزرگ خداوند اشاره شده؛ آنچنان که می فرماید: «خداوند به کسانی از شما که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، وعده داده است که اینان را همانند پیشینیان خود در زمین خلافت بخشد.»
بر این اساس، پایان جهان به نیکی رقم خواهد خورد و بندگان صالح خداوند به خلافت بر زمین خواهند رسید و ایمان و امنیت در سراسر زمین منتشر خواهد شد.
در این آیه از قرآن، خداوند به آینده نوید می دهد و آینده دنیا را روشن توصیف می کند و به اهل ایمان و مردمی که عمل شان صالح و شایسته است وعده می دهد که عاقبت دنیا به دست آنها بوده و ایشان هستند که در نهایت بر دنیا حکومت می کنند.
در این زمان است که دین الهی و معنویت در همه مکان ها حاکم می شود و مادی گرایی ها، مادی پرستی ها و خودخواهی ها از بین خواهد رفت.
از این رو باید اعتقاد داشت که عاقبت این دنیا با توحید (یعبدوننی لا یشرکون بی شیئا) و امنیت (لیبدلنهم من بعد خوفهم أمنا)گره خورده.

منبع : سايت راسخون

بيشه بازدید : 56 چهارشنبه 11 مرداد 1391 نظرات (0)

اصل و مبنای مهم وقف در فرهنگ قرآنی، مانند هر عمل شایسته ای، اخلاص و قصد قربت است. در این راستا قرآن کریم بارها مساله تصحیح نیت و انگیزه ماندگار وقف را مطرح کرده است. از نظر قرآن باید قصد عمل در وقف مانند هر انفاقی رضایت الهی باشد. هر گونه تاثیرگذاری بر نیت وقف، آثار خود را بر نوع و چگونگی بهره گیری از آن خواهد گذاشت به همین دلیل مساله اخلاص در عمل و قصد قربت در کارهای اجتماعی به ویژه خدمت به دیگران اهمیت به سزایی دارد، تا صدقه ربایی و با منت و اذیت و آزار نباشد.
البته آنچه در اینجا محل توجه است، تفکیک میان نیت و انگیزه است که می توان جدایی انداخت. عشق به خدا با حب به ذات و احترام به انگیزه های واقفان منافاتی ندارد. آیاتی مانند والباقیات الصالحات خیر عند ربک ثواباً و خیر املاً (کهف/9) همگی ناظر به چگونگی قصد و جهت عمل برای محبوب با قید « الباقیات الصالحات» است. اما انگیزه های فردی مانند انگیزه احترام و جلب محبت و تشویق چیزی نیست که بتوان آن را نادیده گرفت و تاثیر آن را در گسترش وقف فراموش کرد. وقتی خداوند خود در جهت ایجاد شوق، انگیزه درست می کند و پاداش های بهشت و آسایش و چند برابر شدن نعمت ها و پاداش ها (بقره /245؛ مائده /12؛ حدید/11) را تعیین می کند طبیعی است که باید برای توسعه وقف از این انگیزه ها استقبال کرد و مطرح کردن و گذاشتن نام بر سر اماکن و موقوفات را نباید مانع دانست و آن را تحقیر کرد و از این نکات ظریف در جهت توجه مردم به وقف غفلت نمود تا هم واقف تشویق شود و هم ترغیبی برای دیگران و نسل های آینده به ویژه خاندان واقف باشد.
توجه و احترام به واقفان نوعی سلوک و رفتار برای گسترش انگیزه است. مردم در سراسر زندگی خود طالب زندگی با احترام و تشویق جویای موقعیت اجتماعی هستند و از اشاعه عمل و نشان دادن کار خوب آنان خوشحال و تشویق می شوند و آنها به عمل دیگری در سنخ وقف روی می آورند. و از این راه می توان در جهت ارضای این انگیزه و گسترش وقف کوشید.
وقف کردن برای واقف به قصد تقرب به خدا و خدمت است و با کسب احترام اجتماعی منافاتی ندارد به همین دلیل خداوند به شکل کلی می فرماید: « و ما تنفقوا من خیر فان الله به علیم » ( بقره /273) . هر چه از مال و خیر انفاق می کنید خداوند به آن آگاه است که چه قصدی دارید. به انفاق در اشکار و پنهان و سر و علن بها داده شده است. ( فاطر /29) یا تعبیر (سراء و ضراء) در قرآن کریم آمده است: » الذین ینفقون فی السراء و الضراء و الکاظمین الغیظ و العافین عن الناس و الله یحب المحسنین ( آل عمران /134) این تعابیر و تاکیدها برای این است که گاهی ترویج خیر باعث توسعه نیکی در جامعه و اقبال به آن می شود. مهم این است که در وقف به این دستور الهی عمل کنند: « الذین ینفقون اموالهم فی سبیل الله ثم لا یتبعون ما انفقوا منا و لا اذی لهم اجرهم عند ربهم و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون ( بقره /264) که در آن صورت هم پاداش دارند و نباید ترس و نگرانی داشته باشند. آگاهی از نیت و قصد درونی ممکن نیست، اما اذیت و آزار و منت نکردن آشکار می شود و همین برای ارزش گذاری کافی است.

بيشه بازدید : 67 چهارشنبه 11 مرداد 1391 نظرات (0)

امروز وسایل ارتباط جمعی (رادیو، تلویزیون و اینترنت) از مهم ترین لوازم زندگی ما شده اند و بدون هیچ مانع و محدودیتی مرزهای جغرافیایی را در می نوردند و از مهم ترین راههای کسب آگاهی و اطلاعات و از فراگیرترین، عمومی ترین و توانمندترین منابع معرفتی بشر به شمار می روند.

این ابزارهای تبلیغی که با رشد فزاینده ای در حال تعدد و تکثرند، برآن اند که با تهیه و پخش برنامه های متنوع و جذاب و بهره گیری از غرائض، احساسات و حتی فطریات انسانی در رقابتی شکننده، عرصه را بر فرهنگهای رقیب، تنگ کنند و با در اختیار گرفتن افکار مخاطبان و تغییر نگرش در آنان رفتارشان رانیز کنترل نمایند.

موضوع رسانه های نوین، عملکرد و آثار آنها را هر گونه که بررسی کنیم، بی شک موضوعی بسیار مهم است و ما باید به عنوان متولیان دین جامعه، موضع خود را روشن و حکم تعامل با آن را تبیین کنیم؛ زیرا از دو حالت خارج نیست:

الف. این پدیده نو می تواند در خدمت تبلیغات دینی قرار گیرد و اسلام نیز نسبت به بهره گیری حداکثری از آن تأکید دارد.

ب. این تکنولوژی که سحرگونه، افکار و رفتار مخاطبان خود را تحت تأثیر قرار می دهد، دستاورد دشمنان ماست که از نظر اسلام به ضرورت مقابله با آن خواهیم رسید.

این مقاله، با مروری بر اقتضائات رسانه های نوین، ضرورت تعامل حداکثری با آنها و لزوم تعلیم و تعلم و فنون بهره گیری از آنها را برای تبلیغ دین و رسالت حوزه علمیه را در بهره گیری حداکثری از ظرفیتهای این ابزارهای مدرن تبلیغی یادآوری می کند.

بيشه بازدید : 72 چهارشنبه 11 مرداد 1391 نظرات (0)

آنچه كه يك دگرگوني اجتماعي را شايسته نام انقلاب مي‏كند، تحول همه جانبه و بنيادي در تمامي عرصه‏هاست كه عمدتاً در پنج عرصه‏ي بينش‏ها و انديشه‏ها، ارزش‏ها، اهداف و آرمان‏ها، احساسات و عواطف و سرانجام  در عرصه عمل و رفتار انسان‏ها رخ مي‏دهد.

 

در هر يك از اين عرصه‏ها بايد بررسي و تحقيق جدي و جامعي صورت گيرد تا ببينيم انقلاب چه كرده است و چه بايد مي‏كرد. من در اين جا صرفاً به تحول در عرصه انديشه و بينش اشاره مي‏كنم و به تبع آن به تحول در بخش علمي كشور (هم به آنچه انجام شده است و هم به آنچه مي‏بايست انجام شود) مي‏پردازم. عرصه انديشه مهم‏ترين عرصه در تحول مي‏باشد، چرا كه تحول عرصه‏هاي ديگر را نيز به دنبال دارد. به دليل همين اهميت است كه خداوند متعال، مقلب القلوب خوانده مي‏شود. خداوند قلب انسان را كه مركز خواسته‏ها، آرمان‏ها و منبع احساس و عاطفه اوست دگرگون مي‏كند. گاهي قلب به مركز فكر و انديشه هم اطلاق مي‏شود.
آنجا كه قرآن كريم مي‏فرمايد: «لَهُم قُلوبٌ لايَفْقَهون بِها» پس معلوم مي‏شود قلب مركز تفقُّه هم هست كه حتي بالاتر از فهم و درك قرار گرفته، چرا كه تفقُّه به معناي فهم و درك عميق است.
به هر حال هر انقلابي ابتدائاً مي‏بايست در قلمرو فكر و عرصه انديشه رخ دهد و آنگاه انديشه به دنبال خود ارزش‏ها و اهداف را دگرگون مي‏سازد و به دنبال آن احساس‏ها و عاطفه‏ها و نهايتاً رفتارها شكل مي‏گيرد.  به قول مولانا :

اي برادر تو همه انديشه‏اي
مابقي خود استخوان و ريشه‏اي
گر بود انديشه‏ات گل گلشني
ور بود خاري تو هيمه‏ي گلخني

بيشه بازدید : 56 سه شنبه 10 مرداد 1391 نظرات (0)

نویسنده اذعان مي دارد که برای علوم انسانی باید اندیشه­ای شود، اما نه با تعطیل کردن برخی از رشته­ها و نه با ترغیب اساتید به بیان حرف­های بومی و نه با تهدید به اخراج آنانی که سخنانی براندازانه دارند و نه با برگزاری نشست­های بی­خاصیت یا شوراهای بی­اساس و شکلی، بلکه :1. اصل اول آن است که دانشمندان و علم­ورزان قدر ببینند و بر صدر نشینند و الا هیچ اتفاقی نخواهد افتاد. قدردانی آن نیست که از آنان تجلیل شود یا به مناسبتی تشویقی مادی از آن­ها صورت گیرد که البته در جای خود لازم­اند، بلکه مهم­تر از آن­ها، شنیدن حرف آنان و اعتبار بخشی به یافته­های آن­هاست.2. ایجاد فضاهای نقد و گفتگو و رسانه­ای کردن آن­ها با طرح پرسش­های بنیادین و به چالش کشیدن صاحب­نظران بدون هیچ هراسی. تصور این که طرح چنین مباحثی به ناآرامی اجتماعی یا فکری و یا تزلزل ایمانی می­انجامد، به مانند مکتوم­سازی مریضی به بهانه دلخوری مریض است. درد را باید شناخت و شناختن آن به فرصت­های آزاد و باز نیاز دارد، چنان که مقام معظم رهبری بارها بر آن تأکید داشته و دارند.3. تحقق نکته پیش گفته دو پیش نیاز دارد؛ یکی ایجاد امنیت برای اندیشه­گران و صاحب­نظران و دیگر ممانعت از برهم­زنندگان و سوداگران شورش! به هر روی این قانون است که هر دو را تضمین می­کند. اگر امنیت پس از بیان نباشد هیچ کس بر یافته­های نوین خویش پای نمی­فشارد یا حتی آن را ابراز نمی­کند و آرامش هنگام بیان نیز امری روشن است.4. دورسازی دولتمردان در هر سطحی از عرصه علوم! این سخن پایه­ای­ترین و در عین حال گزنده­ترین است، اما با اندکی توضیح آن را باز می­کنم. عدم ورود در دو سطح طراحی مدیریتی و دخالت علمی است. در تاریخ اسلام مدارس نظامیه، بیشترین تأثیر را در گسترش آموزش داشت و توجه به اساتید و طللاب زبان­زد همگان گردید، اما به اتفاق نظر تمدن­شناسان، آفتی در تمدن اسلامی به شمار است، چون موجب دولتی شدن دانش­ورزی گردید و آزاداندیشی و نظریه­پردازی را به محاق برد. از این رخداد تاریخی باید بهره گرفت، دانش­ورزی را باید از سیطره­ی سیاست و حکومت خارج کرد و دانشمندان را در طراحی دانش و آموزش آزاد گذاشت و تنها به حمایت مالی و سرمایه­ای بسنده کرد، بی آن­که از آنان پاسخ خواست. دیگر این که باید حریم دانش را محترم دانست و بی­تخصص در هر وادی­ای داخل نشد و گذاشت تا دانشمندان هر رشته­ای خود به ارزیابی و اظهار نظر بپردازند و دولتیان در حوزه مأموریت خویش جولان دهند.5. واگذاری مأموریت­های معطوف به دانش­های انسانی به متخصصان آن دانش­ها و تن دادن به چند و چون­های آنان. واقعیت آن است که دانشمندان علوم انسانی به راحتی حرفی را به عنوان "حرف آخر" نمی­زنند بر خلاف غیر متخصصان این رشته­ها. همین امر برخی را به کژداوری می­کشاند و گمانشان آن است که اینان جرأت اظهار نظر ندارند، غافل از آن که دانایی و تخصص آدمی را به چنین عرصه­ای می­کشاند.6. روش­شناسی­های علوم را باید جدی گرفت و سخنان را با معیار درست عرضه کرد. این وادی اندکی از سوی دانشمندان علوم انسانی سست گرفته شده است، در حالی که رکن رکین هر دانشی است. سنجه یک مدعا را باید تبیین کرد و به مخاطبان این فرصت و حق را داد تا به ارزیابی و درست آزمایی سخنان بنشینند. 

و اما حکایت هم چنان باقی است...

منبع : http://www.khabaronline.ir

بيشه بازدید : 48 سه شنبه 10 مرداد 1391 نظرات (0)

به نظر بنده قبل از بحث درباره ضرورت و چگونگی تحول درباره علوم انسانی باید مشخص کرد که منظور ما از علوم انسانی و اجتماعی چیست؟ البته ممکن است در ابتدا چیستی علوم انسانی و اجتماعی امری واضح به نظر برسد، اما با تحلیل بحثهایی که تا کنون در این زمینه انجام شده است نشان می دهد که گویا در مواضع مختلف مراد از علوم انسانی و اجتماعی تغییر یافته است. اینجاست که احساس می شود اگر بخواهیم یک بحث اصولی در این زمینه را دنبال کنیم باید قبل از هر چیز موضوع بحث را روشن کنیم. ذکر چند مثال می تواند ضرورت مشخص ساختن موضوع بحث را نشان دهد.

در بحثهای اخیر جهت اثبات اهمیت علوم انسانی در جامعه و ضرورت تحول این دسته از علوم به نسبت میان فعالین در حوزه علوم انسانی به فعالین در کلیه حوزه های علمی اشاره شده است. اما با دقت در گزارشهای ارائه شده در می یابیم که در این تحلیل آماری تنها آمار علوم انسانی در دانشگاه ها و مراکز وابسته به وزارت علوم تحقیقات و فناوری مورد توجه قرار گرفته است. در این جا یک سوال مطرح می شود که چرا اساتید، پژوهشگران و فراگیران علوم حوزوی در این آمار مورد توجه قرار نگرفته اند؟ مگر میان ادبیات، فقه، اصول، فلسفه اسلامی و ... که در حوزه و دانشگاه تدریس می شود تفاوت ماهوی وجود دارد؟ این نشان می دهد که در این قبیل گفتگوها تنها علوم انسانی دانشگاهی مد نظر بوده اند.

 در جایی دیگر وقتی قرار است از اهمیت علوم انسانی و ضرورت تحول در این دسته از علوم یاد شود به نقش این دسته از علوم در مدیریت اجتماعی یاد می شود. در استدلالهای دیگر به تعارض مبانی فلسفی این دسته از علوم با معارف اسلامی اشاره می شود. اما این نوع مواجهه با مسئله سوالات دیگری را پیش روی ما قرار خواهند داد. برای مثال کدام یک از علوم انسانی بیشترین نقش را در مدیریت اجتماعی دارند؟ سوال دیگر این که تا کنون مبانی فلسفی و نظری کدام یک از علوم انسانی مورد بررسی قرار گرفته است؟ باز هم با مراجعه به بحثهایی که در این زمینه انجام شده است و مثالهایی که ارائه گردیده است گویا در این بحث تنها علومی همچون اقتصاد، علوم سیاسی، علوم تربیتی، روانشناسی و جامعه شناسی مورد بحث هستند. به یاد ندارم کسی تا کنون از نقش رشته زبان، تربیت بدنی، جغرافیا در مدیریت اجتماعی بحث کرده باشد یا به مشکل تعارض مبانی فلسفی این علوم با معارف اسلامی صحبتی به میان آورده باشد یا از ضرورت تحول این دسته از علوم یاد کرده باشد. پس در این قبیل بحثها تنها بخشی از علوم انسانی و اجتماعی دانشگاهی مورد نظر بوده است و این تعریف متفاوت از تعریف پیشین بوده است.

از سوی دیگر وقتی به برخی دیگر از مباحث انجام شده در این زمینه توجه می کنیم درمی یابیم که برخی از بزرگان از جمله اعضاء محترم فرهنگستان علوم اسلامی، بسیاری از علوم حوزوی را اسلامی نمی دانند. برای مثال این اساتید و پژوهشگران آنچه را در ادبیات رایج فلسفی تحت عنوان فلسفه اسلامی از آن یاد می شود را اسلامی نمی دانند و از ضرورت تدوین فلسفه ای اسلامی یاد می کنند و اقداماتی در این زمینه انجام داده اند. مطابق این تلقی می بینیم که علوم حوزوی هم نیازمند بازنگری هستند و ضرورت دارد که اقداماتی جهت اسلامی سازی آن بخش از علوم حوزوی که اسلامی نیستند انجام گیرد. خوب در این تلقی موضوع بحث از علوم انسانی دانشگاه ها یا بخشی از علوم انسانی دانشگاه ها به کلیه علوم و حتی علوم حوزوی هم گسترش می یابد.

هدف من از نقل این چند دیدگاه تنها اشاره به این نکته بود که نشان دهم وقتی می خواهیم از جایگاه علوم انسانی و ضرورت تحول آن بحث کنیم در گام اول لازم است موضع خودمان را درباره چیستی علوم انسانی و اجتماعی مشخص کنیم.

نکته دیگر این که با عنایت به ارتباط متقابلی که علوم با هم دارند، نمی توان به طور مطلق از اهمیت یک علم نسبت به علوم دیگر و از ضرورت تحول در یک علم مستقل از دیگر علوم یاد کرد. اما چنانچه ما یک طبقه بندی ای از علوم در اختیار داشته باشیم که ربط و نسبت بین آنها را مشخص کند می توان برای اهداف عملی مورد بحث در این گفتگو یعنی تحول در علوم انسانی اولویتی برای برخی از علوم نسبت به علوم دیگر قائل شد و مدعی شد در این بخث مراد از علوم انسانی و اجتماعی آن دسته از علوم است که هم از حیث نظری در سایر علوم تاثیرات بیشتری دارند و هم از حیث علمی در عرصه مدیریت جامعه تاثیرات نقش افزون تری برعهده دارند.

بر این اساس می توان گفت از آنجا که نوع نگاه ما به هستی، معرفت، انسان تاثیرات عمیقی روی تمامی علوم خواهند داشت، علومی همچون فلسفه و کلام و عرفان در خط مقدم بحث اهمیت علوم انسانی و ضرورت تحول در آن قرار می گیرند. در گام بعدی از آنجا که علومی همچون علم اصول در حوزه های علمیه و روانشناسی و جامعه شناسی در دانشگاه تاثیرات فراوانی روی علوم کاربردی دیگر مثل فقه در حوزه و اقتصاد، علوم تربیتی، مدیریت و علوم سیاسی در دانشگاه دارند، این علوم نیز از ویژگی ممتازی در بحث کنونی برخوردارند و در نهایت نظریه های مطرح در علوم اخیری که از آنها یاد شد از آنجا مستقیما در عرصه هدایت و مدیریت جامعه مورد استفاده قرار می گیرند باید مورد اهتمام جدی قرار گیرند.

منبع :‌http://smtmabtahi.blogfa.com

 

تعداد صفحات : 5

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 96
  • کل نظرات : 19
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 10
  • آی پی دیروز : 6
  • بازدید امروز : 38
  • باردید دیروز : 30
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 171
  • بازدید ماه : 186
  • بازدید سال : 342
  • بازدید کلی : 11,945
  • کدهای اختصاصی